خاطرات یک دوست
سلام اسم من احسان و ميخوام اين داستان واقعي رو كه اولين داستان سكسي منه براتون تعريف كنم يادمه 8 سالم بود كه با دختر همسايمون هم بازي بودم و يكسره با هم بوديم يك روز كه مثل هميشه تو خونه با هم بازي ميكرديم يهويي ناديا(دختر همسايه مون) شلوارشو كشيد پايين و گفت ببين! منم كه تا اون لحظه همچين چيزي نديده بودم شكه شدم رفت وگذشت تا اينكه من كلاس پنجم بودم و ناديا چهارم يك روز ناديا اومده خونمون و داشتيم با هم گرگم به هوا بازي ميكرديم ما طبقه بالا بوديم و خانواده منم طبقه پايين ، يهويي دستم خورد به كون ناديا واي اينقدر نرم بود كه ديونه شدم و به بهونه اينكه بيا پايين از كونش ميگرفتم و ميمالوندم! يكي دو روز بعد ناديا اومد خونمون و مثل هميشه مشغول بازي بوديم يهو نميدونم چي شد كه چهار دست و پا شد منم كه با ديدن كونش ديونه شده بودم يهويي ديونه شدم و كونشو چسبيدم وااااااااي كه چه كون نرمي داشت! يكم مالوندمش و خودمو بهش چسبوندم وااااااااي كه چه حالي ميداد يكم خودمو عقب جلو كردم يهو يك حالتي بهم دست داد خيلي ترسيدم و از ناديا جدا شدم و رفتم دستشويي ديدم يك مايع سفيد رنگ از كيرم زده بيرون كه بعدا فهميدم ابم بوده ، باز هم رفت و گذشت تا اينكه من شدم سوم راهنمايي وناديا دوم يك روز من مريض بودم و نميتونستم تكون بخورم مامانم كار داشت بايد ميرفت بيرون بخاطر همين مامانم رفت پيش مامان ناديا و گفت كه با ناديا بيان خونه ما تا وقتي مامانم مياد اونا هم اومدن ومامانم رفت من زير پتو بودم مامان ناديا به ناديا گفت من ميرم خونه خالت تا نيم ساعت ديگه ميام اگه احسان چيزي خواست بهش بده اونم قبول كرد! يادمه شبكه دو يك فيلم سينمايي ايراني گذاشته بود و داشتيم ميديدم كه ناديا گفت احسان سردمه منم گفتم بيا پهلوي من اونم اومد و كنارم دراز كشيد نميدونم چي شد كه ناخداگاه لبامون رفت رو هم واااااااي چه لباي شيريني داشت داشتم مي مردم از بس خوشمزه بود دستمو بردم روي كسش يكم ماليدم اونم داشت كير منو از جا درمياورد من كه حالا ديگه حرفه اي شده بودم قشنگ داشتم كس نازشو ميمالوندم بعدش رفتم سراغ كونش يكم انگشتمو خيس كردم و سر انگشتمو كردم تو كونش و يك اخ كوچولو گفت شروع كردم يواش يواش فرو كردن توكونش واي كه چقدر تنگ بود.كم كم دمر خوابوندمش منم رفتم روش يكم سر كيرمو كردم تو كونش ديدم خيلي درد ميكشه بي خيال شدم و گذاشتم لاي پاش و تلنبه زدم اينقدر زدم كه ابم اومد همش ريخت لاي پاهاش اين اولين داستان سكس من بود اميدوارم خوشتون اومده باشه.پایان.مرسی از دوست گلم بخاطر ارسال این داستان قشنگ
برچسبها:
خاطرات یک دوست