داستان سکس با مرجان

صبح بود مثل همیشه 9ساعت از خواب بیدارشدم.یه روز دیگه برام شروع شد.یه پیکان دارم که باهاش مسافر کشی می کنم،بد نیست ولی خوب خوب هم نیست،بعد خوردن یه چایی لباسهامو پوشیدم و رفتم طرف در مثل همیشه کسی نبود بدرقه کنم و برام روز خوبی رو آرزو کنه .خودم به خودم گفتم علیرضا روز خوبی داشته باشی.یه خنده تلخ کردم واز خونه رفتم بیرون .صدای استارت ماشینم تو اون صبح سرد زمستون سکوت کوچه شلوغ ما رو شکست.هوا ابری بود واسه همین هنوز یکمی تاریک بود،کارم شروع شد.آقا آزادی ؟بیا بالا...... ساعت نزدیکه11 شبه و من هنوز دارم سگ دو می زنم ،که محتاج کسی نباشم.خیلی خسته بودم ،گفتم برم طرف خونه برای اون روز خر حمالی بس بود. 14 ساعت نشستن پشت ماشین اون هم تو این تهران لعنتی پدر آدم رو در می یاره .یکی از شبهای سرد زمستون هوا خیلی سرد بود بارون هم نم نم داشت شروع می شد.شیشه های ماشین بخار کرده بود یکمی شیشه رو دادم پایین که هم شیشه ها بخارش بره هم یه سیگار بچاقم.بسته سیگارمو از جلو داشبورد برداشتم،یه نخ برداشتم و روشن کردم آخریش بود.همیشه رانندگی توی شب زیر بارون تو تهران رو دوست داشتم،سیگارم به آخرش رسیده بود ،بخار شیشه ها هم رفته بود،گفتم قبل از اینکه برم خونه بهتره برم یه چیزی بخورم و یه پاکت هم سیگار بگیرم.مثل اکثر مواقع دلم هوس جیگر کرد،خونه من به محله کشتارگاه نزدیکه رفتم یه جیگرکی و دلی از عزا دراوردم.چون هوا امروز بارونی بود کاسبی بد نبود می شد یکمی بیشتر ولخرجی کرد. بعد از خوردن غذا اومدم بیرون و از یه سوپر یه پاکت سیگار گرفتم.همونجا پاکت رو باز کردم و یه نخ چاقیدم.اونطرف خیابون یه دختر توجه منو به خودش جلب کرده بود،یه ربعی بود اونجا بود انگار منتظر کسی بود شاید هم منتظر تاکسی بود .تو جیگری که بودم از پشت شیشه تحت نظرش داشتم.یه لحظه شیطون رفت تو جلدم گفت یه تیری بندازم ،مدت زیادی بود سکس نداشتم واسه همین یکمی احساس نیاز می کردم.ماشین و روشن کردم و رفتم دور زدم ،جلو پای دختره زدم رو ترمز،آقا دربست ؟کجا ؟پاکدشت.یکمی فکرم مشغول شد اگه تیرم به سنگ میخورد باید تا پاکدشت می رفتم حدودا یه یک ساعت و نیم طول می کشید من هم خسته بودم ولی از اونطرف هم ..... همه اینها تو یکی دو ثانیه از فکرم گذشت.دل زدم به دریا و گفتم بیا بالا.گفت کرایه چقدر؟گفتم سه تومن .گفت نمیشه کمتر.گفتم نه خانوم کرایش اینه .دختره در عقب ماشینو باز کرد و نشست.راه افتادم.دو سه دقیقه تو سکوت گذشت.ببخشید آقا می شه شیشه رو بدین بالا؟چه صدای دلنشین و معصومانه ای داشت.گفتم البته چرا نمیشه.منتظر بودم سره صحبت رو باز کنم و این خوب بهانه ای بود،سردتون هست می خواین بخاری رو بیشتر کنم.با همون دای نازک و دلنشین گفت:ممنون میشم.منم بخاری رو بیشتر کردم .گفتم ببخشید فکر کنم خیلی زیر بارون بودین،مواظب خودتون باشید سرما نخورین،تو این دوره زمونه باید واسه یه سرما خوردگی ساده حداقل 30 یا 4 هزار تومن پول خرج کرد،حالا اون به درک آدم از کار و زندگی می افته.گفت خیلی ممنون درست میگین،درست تو آینه نمی دیدمش آخه اون گوشه پشت صندلی راننده کز کرده بود،گفتم ببخشید شما چطوری و با چه اعتمادی سوار ماشین شخصی شدین نمی ترسین؟ یکمی خودش رو کشید سمت اینور ،حالا تو آینه صورتش رو میدیم ،چقدر چشمای گیرایی داشت ،بینی کوچیک و خوشگل ابروهای کمونی لبهای ناز و خواستنی ،خلاصه از زیبایی ظاهر چیزی کم نداشت،واقا مجذوب شده بودم گفت : موقعی که گفتم کمتر بگیر گفتی نه کرایش سه تومنه فهمیدم شغلته و قصدی نداری.راستش اگه تخفیف می دادی سوار نمی شدم این روش منه.خودمو جمع و جور کردم ،تیرم به سنگ خورده بود،گفتم : چه روش جالبی داری پس علاوه بر زیبایی واقعا باهوش هم هستین.یه لبخند زدو گفت :ممنون.لازمه.اگه تو این جماعت گرگهای آدم نما آدم زرنگ نباشه حتما تیکه تیکه میشه هر ناکسی یه تیکه ازوجود آدمو با خودش می بره.با سر حرفشو تایید کردم.از خودم خجالت کشیدم آخه من هم قصدم این بود که امشب بساط سکس و علم کنم یه حالی ببرم.منم یه گرگ آدم نما بودم،منم چشمم دنبال این بود که یه دختر رو بکنم.به خودم گفتم خاک تو سره بی غیرتت،خجالت بکش. دیگه چیزی نگفتم عذاب وجدان داشتم.یه چیزی داشت گلوم رو فشار میداد گفتم بهش بگم من هم قصدم چیز دیگه بود ولی .دوباره گفتم ولش می رسونمش بره پی کارش بی خیال .بعد از یه مدت کوتاه دختره که انگار دوست داشت با یکی حرف بزنه گفت: ساکت شدی؟نمی تونستم بی خیال شم بدجوری خورد شده بودم،گفتم راستش خانوم ببخشید ،خیلی ببخشید من هم یه گرگ آدم نما هستم .وقتی کنار خیابون بودی من اونطرف تو جیگرکی داشتم غذا می خوردم که توجهم به شما جلب شد،گفتم یه دختره جون این وقته شب زیر بارون تو خیابون چیکار میکنه مگه اینکه........ .دیگه چیزی نگفتم ،دختره گفت :مگه اینکه چی؟دختره بد کاره باشه یا فراری آره نه همین رو می خواستی بگی نه .از شرمندگی داشتم می مردم ،گفتم: ببخشید.گفت تقصیر تو نیست ،تو این جامعه لعنتی یه عده هم هستن که این موقع برای تن فروشی تو خیابون ولون که تعدادشون هم زیاده.همونا باعث شدن یکی مثل من احساس امنیت نکنه وامنیتش رو از دست بده،همونا باعث شدن که به همه ما به دید بد نگاه کنن،دختره حس کرده بود که من خجالت کشیدم و از فکری که کردم شرمنده هستم گفت :حداقل تو اینقدر مردی که دیدی من اینکاره نیستم از من معذرت خواستی و پیش وجدانت شرمنده شدی.یکمی از عذابم کمتر شد،گفتم پس منو بخشیدین.گفت :گفتم که تو تقصیری نداری مشکل از یه جایه دیگه هست.به صحبت هامون ادامه دادیم،فهمیدم که تو بیمارستان کار میکنه، یه مادر پیر داره که ازش پرستاری می کنه و یه برادر کوچیک .نون آور خونه بود.آره یه دختر خرج یه زندگی رو می داد و بار سنگین یه زندگی رو به دوش می کشیدنم یکمی با هم مهربون تر شده بودیم وراحت تر صحبت می کردیم.من از خودم گفتم اون از خودش.دیگه رسیده بودیم.رسیدم سره کوچه .گفت :مرسی من همین جا پیاده می شم .از ماشین پیاده شد و گفت:ای کاش همه مثل تو حداقل یکمی وجدان داشتن.کرایه رو داد ،من هم نصفش رو برگردوندم و گفت اینم تخفیف .موقعی بهت تخفیف دادم که پیاده می شی.خندید و رفت. رسیده بودم خونه.دختره بد جوری تو فکرم بود همه مغزم رو اشغال کرده بود .نمی تونستم بخوابم،حرفاش بد جوری منو بهم ریخته بود ؛من که یه جوان تنها بودم بعضی موقع ها کم می آوردم اون چطوری با زندگی کنار اومده بود خرج دونفر دیگه رو می داد مونده بودم.تو فکرم گفتم خیلی مردی دختر .نفهمیدم کی و چطوری خوابم برد.با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم.سریع از خونه رفتم بیرون .آره دلم می خواست ساعت 11 شب بشه من جلو جیگری باشم و اون دختر رو ببینمبرعکس هر روز که برام خیلی زود می گذشت اونروز انگار تمومی نداشت،هرچی می رفتم و می یومدم به ساعت 11 شب نمی رسیدم،برام مثل یک سال گذشت،خودم هم نمی دونستم چرا دوست دارم اون دخترو ببینم و باهاش حرف بزنم.هر طوری بود ساعت 10 شب شد.گفتم یکمی زودتر برم بهتر شاید دیر و زود بشه.رفتم تو جیگری و یه چیزی خوردم شام و که خوردم ساعت دیگه نزدیک ده و نیم شده بود .از جیگری اومدم بیرون و رفتم سمت همون سوپر مارکت دیشبی تا یه پاکت سیگار بگیرم.نخ اول رو چاقیدم .هوا سرد بود و سیگار می چسبید.یکمی دلهره داشتم آخه می خواستم بهش پیشنهاد دوستی بدم.با حرفهایی که دیشب زده بود احتمال 90 درصد قبول نمی کرد ولی خوب من دل زده بودم به دریا.سنگ مفت ،گنجشک هم مفت.رفتم سوار ماشینم شدم،سیگار رو یکی بعد از دیگری دود می کردم.ولی کسی که منتظرش بودم انگار قصد اومدن نداشت،انگار فقط دیشب اومده بود یه کرم بندازه تو جون منو بره،ساعت و نگاه کردم از یازده و نیم هم گذشته بود،هیچ خبری از دختر نبود،نمی دونم چرانمی خواستم برم.دیگه ناامید شده بودم به خودم گفتم تابلو بود از این شانسها نداری.ساعت و یکبار دیگه نگاه کردم،از 12هم گذشته بود،ماشینو روشن کردم که دست از پا دراز تر برم،یه دفعه ،نه باورم نمی شد،آره خودش بود ،کنار خیابون وایساده بود و منتظر تاکسی بود.سریع دور زدم و جلو پاش زدم رو ترمز.گفتم خانوم پاکدشت می تشریف می برین،با تعجب سرشو اورد پایین و از بین شیشه شاگرد که یکمی پایین بود،نگام کرد،با یکمی مکث شناختم.گفت شما همون آقای دیشبی هستین نه؟گفتم آره.گفت چه تصادفی.گفتم نه تصادف نیست الان یک ساعت و نیمه که منتظر شما هستم،با تعجب زیاد که همراه با تردید بود پرسید منتظر من ؟!!!چرا؟!!!!گفتم راستش دیشب حرفا تون بدجوری سوزوندم.البته دلیلش این نیست دلم می خواست بیشتر با هم صحبت کنیم،خواهش می کنم سوار شین اینطوری خوب نیست.تو راه که می رسونمتون براتون توضیح میدم،با همون تردید درب عقب و باز کرد و نشست تو ماشین.یکمی گذشت ،پرسید خوب منتظرم حرفهاتون رو بشنوم. اصولا من آدم رکی هستم گفتم :راستش از دستم ناراحت نشین و بگین چه آدمی بود جنبه نداشت،اصلا بحث این حرفها نیست،می خواستم بهتون پیشنهاد دوستی بدم،تو آینه دیدم چشماش گرد شد،تا اومد یه چیزی بگه گفتم راستش من نه عاشقتونم نه الان براتون می میرم از اون آدمهایی نیستم که بخوام کارمو با دروغ پیش ببرم ولی دوست دارم بیشتر با هم آشنا بشیم.راستش من از شما خوشم اومده.خیلی سریع پیشنهادمو مطرح کرده بودم بیچاره مونده بود چی بگه،بعد از یه سکوت طولانی گفت:ماشاءاله دست هرچی پر رو تو از پشت بستی.گفتم لطفت دارین.گفت می تونم اسمتون رو بپرسم ،گفتم علیرضا.گفت:ببین آقا علیرضا راستش من تو شرایطی نیستم که بتونم با کسی رابطه داشته باشم،من اداره یه خانواده رو دوشمه،همیشه ترسیدم نکنه یه ارتباط منو از مسئولیتی که دارم دور کنه،حرفشو قطع کردم و گفتم:قرار نیست همه ی وقتتون مال من باشه،من نمی خوام مانع باشم می خوام براتون یه دوست باشم که بتونید روش حساب کنید.خواهش می کنم الان جواب ندین .فکر هاتون رو بکنید بعدا جواب بدین،تا اون موقع فرصت نمی شد اسمشو بپرسم.گفتم ببخشید می تونم اسمتون رو بپرسم ؟گفت آره می تونی بپرسی.با خنده گفتم خوب پرسیم دیگه؟با صدای ناز ودلنشینش گفت:مرجان. گفتم اسمتون هم مثل خودتون زیباست معمولا تو این وضعیت باید به خانمها همین رو گفت.البته خدایی مرجان هم خودش زیبا بود هم اسمش واسه همین مجبور نبودم خالی ببندم.با یکمی خجالت که بخاطر حیاش بود خلی آروم گفت ممنونم.دیگه رسیده بودیم.شمارمو نوشتمو دادم دستش.گفتم مرجان خانم با اینکه برام سخته ولی اگه نظرت منفی بود زنگ نزن.با سر تایید کرد و پیاده شد.ساعت نزدیک 2 شب بود که رسیدم خونه.حس خوبی داشتم که بخاطر یه موفقیت نسبی بود.خیلی خسته بودم نفهمیدم چطوری خوابم برد.صبح طبق معمول با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم وبعد از خوردن صبحانه مثل همیشه بدون هیچ بدرقه کننده ای از خونه امدم بیرون تا برم دنبال یه لقمه نون.تا چهار پنج روزی خبری نبود .دو روز اول گفتم این دوروز واسه ناز کردنه روز سوم زنگ می زنه،روز سوم هم زنگ نزد ،وقتی روز چهارم هم گذشت گفتم شاید جوابش نه بوده.واسه همین زنگ نزده.بعضی وقتها آدم عاشق کسی نیست ولی از طرز تفکر طرف خوشش می یاد و دوست داره باهاش دوست باشه .من هم همون حالت رو داشتم فقط دوست داشتم با مرجان دوست بشم .فقط دوستی.دوست داشتم اسم دوست دختر رو روی مرجان بزارم نه عشق چون عشقی وجود نداشت. روز پنجم موبایلم زنگ خورد شماره غریبه بود. بفرمایید سلام آقا علیرضا خودم هستم (شناختم مرجان بود آخه مدتی پروژه نداشتم تنها دختری که شماره داده بودم مرجان بود)مرجان خان خودتونید آره خوب شناختی خوب دیگه.حالتون چطوره تموم شد مرجان دوست دخترم شده بود بهش قول دادم که براش مانع نباشم ،قول داده بودم تا یه دوستی ساده داشته باشیم آره مرجان دوستم شده بود گرگ وجود من که زیر چهره آدم نما من مخفی شده بود حالا دیگه می تونست هر بلا یی رو که می خواد سره اون دختره معصوم بیاره.کثافتی که یه عمردرون من مخفی شده بود فرصت پیدا کرده بود که هر غلطی می خواد با اون دختر معصوم بکنه.حدودا یه چهار پنج ماهی گذشته بود،برای خام کردن اون ختر ساده زمان خیلی زیادی بود تونسته بودم حسابی اعتمادشو جلب کنم .حالا دیگه مثل موم تو دستم بود ،با هر سازی که می زدم می رقصید،وقت اون رسیده بود که اون دختر معصوم رو بی عصمت کنم . روز جمعه بود مرجان تعطیل بود من هم حال مسافر کشی رو نداشتم .تلفن رو برداشتم ، شمارشو گرفتم خود مرجان گوشی رو برداشت. سلام چطوری؟ مرجان:خوبم تو چطوری علی جون(دختره ساده)خوبی فدات شم ،دلم برات تنگ شده بود من که دیشب باهات حرف زدم خوب دیگه دلم تنگ شده بود ................... خلاصه این شد که مرجان رو دعوت کردم واسه نهار بیاد خونم.اون هم بدون هیچ مخالفتی قبول کرد. همه چیز و ردیف کردم.همه چیز سره جای خودش بود .دوربین و تو جای مناسبی مخفی کرده بودم،نهار هم که آماده بود منتظر بودم شکارم وارد شکارگاه بشه. ساعت 12 ظهر بود که صدای زنگ اومد قبل از اینکه آیفون رو جواب بدم و در رو باز کنم ،یه بار دیگه همه چیز و چک کردم که درست باشه.آیفون رو برداشتم :یله....کیه.....منم مرجان.بیا تو مهربون من!!!!در رو زدم ومهتاب اومد تو.منم رفتم استقبالش،واقعا زیبا بود زیبا تر هم شده بود ،با یه دست گل زیبا اومد تو تا از در اومد من هم بغلش کردم و یه بوس از روی لبهای خوشگلش برداشتم.گفتم چطوری خوشگل خانوم ؟چقدر ماه شدی .گفت ممنون خوبم هنوز نیومدم تو خونه داری منو می دری صبر کن بابا ،همه ی لبام مال خودته نترس. گفتم حالا کجاشو دیدی می خوام یه بلا یی سرت بیارم که تا عمر داری یادت نره.خندید و اومد توی خونه .بیچاره به خیال خودش فکر میکرد من این حرفو به شوخی زدم،اما شوخی تو کار نبود.گفتم اول ناهار بعد مشروب بعد بغل من یا اول مشروب بعد ناها ر بعد بغل من یا اول بغل من بعد مشروب ناهار هم که هیچی .خندید و گفت اول بغل تو دوم ناهار سوم هم بغل تو.دوتایی زدیم زیر خنده.مرجان روبروی من نشسته بود ،مانتو و روسریشو کنده بود و موهای بلندشو ریخته بود دورش .واقعااززیبایی چیزی کم نداشت .ابروهای کمون ،بینی کوچیک،لبهای خوشگلش ،چشمای درشت.یه تاپ پوشیده بود که یقه بازی داشت و می شد بلور بدنشو یکم دید.شلوار جینی که پوشیده بود کون قلمبشو به رخ آدم می کشید و باعث می شد حشریت آدم بزنه بالا.واقعا بدنش تناسب خوبی داشت.دیگه کیرم زده بود زیر گلوم،ولی خوب خودمو نگه داشتم.دو تایی ناهارو آماده کردیم و با هم خوردیم،بعد از ناهار هم یه چند تایی پیک تیز رفتیم بالا تاکله هامون داغ بشه،البته کله مرجان از داغی داشت می سوخت ،دختره بیچاره مست بود .خودش می گفت که تو طبقه هشتم خونه ماست ولی نمی دونم خونه ما که دو طبقه بیشتر نداشت!!!!!!.چشماش داشت می رفت .قبل از اینکه مشروب رو بزنیم من اسپره رو کیرم خالی کردم .عقده زده بود بالا.چشمای خمارش دل هر آأمی رو می برد.دیگه ولو شده بود رو من باید کارو شروع می کردم.رفتم و یواشکی دوربین فیلمبرداری رو روشن کردم چون از قبل تمرین زیاد کرده بودم می دونستم چه حالتهایی باید بکنم .اومدم طرف مرجان ،لبم رو گذاشتم روی لبهاش و شروع کردم به خوردن بخاطر الکل طعم لبش خوشمزه تر شده بود .همونطور که لبهای همدیگه رو می خوردیم دستم روی سینه هاش بود و از روی تاپ می مالیدمشون.کم کم آخ و اوخش بلند شده بود(دورببین هم که داشت فیلم میگرفت)تاپشو از تنش بیرون کشیدم و وای که چه بدنی داشت سفید مثل برف.سوتینشو باز کردم و سینه هاش و ریختم توی دهنم شروع کردم به خوردن ،سینه هاش زیاد بزرگ نبود ولی خوب خیلی فیگوریشن خوبی داشت ،دیگه کاره مرجان از آخ گفتن گذشته بود ،اومدم پایین تر از روی شلوارش یکمی کس خوشگلشو بو کردم ولی خوب هیچ بویی نمی یومد چون شلوار لی پوشیده بود منم بخاطر همین مجبور شدم شلوارشو در بیارم،از روی شورت کس خوشگلش رو بو میکردم ولی خوب هنوز هم بوش هم کم بود منم شورتشو با دندونام کشیدم پایین.داشتم یه فیلم سوپر مشتی می ساختم. پاهاشو باز کردم و سرمو کردم وسط پاش و حسابی شروع کردم به لیسیدن،من می خوردم و مرجان همینطور آه می کشید و ناله می کرد با دستاش سرمو به کسش فشار میداد یه چند دقیقه یه لرزشی کرد و با یه آه بلند آبش اومد.ارضاء شده بود.همونطوری که روی کاناپه خوابیده بود رفتم بالای سرش و کیرمو مالوندم به لبهاش.با صدایی که از ته چاه می یومد گفت ایییههههههه علی نکن بدم می یاد..گفتم یه کم فقط .کافی بود که فقط دهنشو باز کنه ،برای اینکه من ناراحت نشم حاضر شد یکمی بخوره ولی فقط یکمی .تا دهنشو باز کرد کیرمو کردم توی دهنش .اون هم شروع کرد به خوردن .خوب ساک می زد ولی بعضی وقتها دندونشو می کشید به کیرم .یکمی که خورد گفت درش بیار من هم که کیرم یکمی راست شده بود تا ته فشار دادم تو دهنش یه اوق زد.ولی خوب .همونطور تو دهنش تلمبه می زدم هرچی دست و پا می زد گوش نمی دادم .اینقدر زدم تا دیگه کبود شده بود و داشت خفه می شد .کیرمو که کشیدم بیرون زد زیر گریه.گفت چیکار می کنی گفتم یه کمی .خفه شدم .منم یه اخم کردمو گفتم اوه.حالا اینگار چی شده،گفت چی شده گلوم پاره شد. با این کیر گنده ت یکمی نازش کردم و گفتم عزیزم جو گیر شده بودم ببخشید.یکمی که حاش جا اومد .نوبت کونش بود چون دهنشو که گاییده بودم حالا باید کونشو می دریدم.گفتم برگرد مرجان.گفت می خوای چیکار گفتم هیچی می خوام بخوابم روت.گفت از عقب نه ها.گفتم کی گفت از عقب حرف می زاری تو دهن من .خلاصه برش گردوندم.همین که کونش رو دیدم به خودم افتخار کردم واقعا کون می زونی داشت ،انگار حسابی تراش داده بودنش،نه نمی شد از خیرش گذشت یکمی خوابیدم روش ولا پایی زدم.یه تف انداختم سر کیرم با دستام سفت کمرشو نگه داشته بودم که نمی تونست تکون بخوره کیرمو گذاشتم دمه سوراخش،مرجان تا اومد به خودش بیاد تا ته کردم تو کونش ،یه جیغ وحشتناک کشید و زد زیر گریه.بریده بریده گفت درش بیار. آی پاره شدم .وحشی. من هم لذت می بردم ،شروع کردم به تلمبه زدن همونطور با فشار تلمبه می زدم و مرجان نعره می زد و التماس می کرد،بعد از سه چهار دقیقه نعره هاش کمتر شده بود ولی هنوز هم التماس می کرد.اینقدر سوراخش تنگ بود که کیرم داشت خفه می شد.حسابی تلمبه می زدم دیگه داشت آبم می یومد ،مرجان حالا دیگه یکمی از حال رفته بود .دلم می خواست کیرمو در بیارم ولی نمی شد نزدیک بود ارضا بشم ،آبم داشت می یومد من هم نامردی رو در حقش تموم کردم و آبمو ریختم تو کونش .بی حال شده بودم،کیرمو که کشیدم بیرون دیدم بیچاره ،سوارخش خیلی از هم باز شده ،یکمی دلم براش سوخت.خوابیدم روش و شروع کردم به ناز کردنش.باهام قهر کرده بود ،محل بهم نمی ذاشت.داشتم فکر می کردم عجب فیلمی شده بود.خلا صه از دلش در اوردم .همونطور که بی حا ل بود رفتم دوربین و خاموش کردم و اومدم نشستم کنارش.مرجان لباسهاشو پوشیده بود.می خواست بره.من هم لباس هامو پوشیدم تا برسونمش ،خلاصه اونروز تموم شد اومدم خونه فیلمو دیدم ،عجب فیلمی شده بود گوشیرو برداشتم و یه زنگ به محمد زدم . الو سلام سلا چیکار کردی ؟ محمد همون شده که می خواستی کی بیارم برای رایت امشب آخر وقت راستی پول یادت نره ،یه میلیون تومن رو میگم نه حتما خداحافظ یه هفته بعد تو خیابون انقلاب آقاا سی دی سوپر نمی خوای؟ایرانی نه عزیزم من خودم بازیش کردم پایان

داستان سکس با پسر خاله

این ماجرایی كه می خوام براتون تعریف كنم مربوط به 11 سال پیش می شه. اون موقع من 18 سال داشتم. ایام عید بود. عید همه خونه ی مادربزرگم دعوت داشتیم. من شب قبلش رفتم اونجا كه بمونم تا فردا كه همه میان. اتفاقاً پسرخالم هم اون شب اومد اونجا. نمی دونم چرا، اما به شدت نسبت به این پسر خالم، آرمان، احساس علاقه و عشق می كردم، اما هیچوقت جرأت نداشتم كه بهش بروز بدم، آخه می ترسیدم. ما اون شب توی یك اتاق خواب با هم خوابیدیم. اون رو تخت و من روی زمین. همین جوری سرحرف رو باز كردم راجع به عشق. ازش پرسیدم اگه آدم كسی رو دوست داشته باشه ولی نتونه بهش بگه باید چیكار كنه؟ اونم گفت كه باید حتما بهش بگی تنها راهش اینه. منم دلم رو به دریا زدم و بهش گفتم كه دوستش دارم و عاشقشم. عكس العملش همونی بود كه حدس می زدم.عصبانی شد و كلی نصیحتم كرد و آخر سر هم گفت كه در مورد این موضوع با هیچ كس و هیچ جا صحبت نكنم و خودم هم آن را فراموش كنم. از این موضوع 2 ماهی گذشت. من خودم رو جایی كه آرمان بود آفتابی نمی كردم. خالم، مادر آرمان، به شدت منو دوست داشت و من هم اونو خیلی دوست داشتم. واسه همین تمام سه ماه تابستون رو اكثراً می رفتم خونه شون. ضمناً من همیشه پیش خالم و شوهرش و دخترخاله كوچیكم می خوابیدم. اون شب خالم گفت كه دیگه باید برم اتاق خواب پسرخالم بخوابم. منم كه از خدا خواسته، رفتم. شب را من روی تخت و آرمان روی زمین خوابید. برای من بودن با عشقم توی یك اتاق و تنفس با اون هم ارزش داشت. از ترس اینكه نكنه بازم از دستم ناراحت بشه رو تخت خوابیدم طاق باز و بیصدا. زیرچشمی نیگاش كردم دیدم پشتش به منه و انگار كه خوابه. منم بر حسب عادتی كه داشتم دمر شدم و با دست و پای باز خوابیدم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود كه احساس كردم داره جابجا می شه. از ترس جرأت نكردم تكون بخورم كه یهو دیدم اومد بالای تخت و با لباس روی من خوابید. وای خدای من آرزوم داشت رنگ واقعیت به خودش می گرفت. تكون نمی خوردم و فقط داشتم از وجودش روی خودم نهایت لذت رو می بردم. خوابید روم، به خودم جرأت دادم و كونم رو تكون دادم. كیرشو احساس كردم كه سفت و بزرگ و بزرگتر می شد. بعد چند دقیقه رفت پایین و منم با خیال راحت و در اوج لذت خوابیدم. بعد از این ماجرا 2 بار دیگه به همین صورت باهام حال كرد. اما در تیر ماه همون سال بود كه تیر خلاص رو شلیك كرد. شب باهم تو اتاق تنها كه شدیم به من گفت: منو مشت و مال میدی؟ منم گفتم آره. دمرو خوابید، منم رو پشتش نشستم و ماساژش می دادم. كم كم برگشت و منو بغل كرد و كلی ازم لب گرفت. بعد منو لیس زد. بهم گفت دهنتو باز كن و چشماتو ببند و كیرشو كرد تو دهنم. منم كه بلد نبودم چیكار كنم و هی گازش می گرفتم اونم هی آه و ناله می كرد. بعدش منو دمرو خوابوند و با سوراخم بازی كرد. نمی دونم چرا ولی خیلی تحریك شده بودم و هیجان شهوت داشت منو می كشت. منو چرب كرد و به كیرش كاندوم زد و یواش گذاشتش دم سوراخ من. نمی دونم برای اولین بار چه حسی داشتم فقط خیلی اذیت شدم. ولی اون خیلی با مهارت كیرشو یواش یواش تا دسته فرو كرد تو. یادش به خیر، من داشتم می مردم ولی اون كیف می كرد تا اینكه كم كم دردش كم شد و منم لذت بردم. هردو در اوج لذت بودیم كه یهو حركاتش رو دیوانه وار تند كرد و با یه ضربه ی محكم و یه ناله ی محكمتر بی حركت خوابید رو من و من احساس كردم كه آبش اومد و ریخت تو كاندوم. منم از زور ضربات آخرش كه خیلی محكم بود یهو آبم فوران كرد و ریخت رو تشك. فردا صبح خیلی مهربون و بهتر از قبل با من برخورد كرد و خیلی هم به من ابراز عشق و علاقه کرد. همون روز هم منو برد بیرون و برام كلی هدیه وكادو خرید و برام خرج كرد. منم بهش گفتم كه دوستش دارم و هر وقت كه بخواد می تونه از من لذت ببره. تقریباً یك ماه بعد یعنی تو مرداد ماه باز ما با هم تو اتاقش تنها شدیم. در مرداد ماه بود که من و آرمان بازم در یک شب زیبای تابستانی با هم تنها شدیم. البته من اون روز رو خیلی خوب سپری کرده بودم و فقط هم آغوشی با اون رو کم داشتم. شب همه برای خواب به بستر پناه بردن من هم به اتاق آرمان رفتم. اینبار رفتم پیشش و منهم روی زمین خوابیدم. خودم رو سفت و محکم به آغوشش چسبوندم و از گرمای نفسش نهایت لذت رو می بردم. اونم منو بو می کرد و بوس می کرد و زیر گوشم زمزمه می کرد: من تو را آسان نیاوردم به دست... بعد یه مدت که دیگه همه خواب بودن کارو شروع کرد. اول کلی از رو لباس با هم حال کردیم. بعدش بلند شد و گفت که لباسشو دربیارم خودشم لباس منو در آورد و هردو لخت لخت در بغل هم آرام گرفتیم. شروع کرد به خوردن من از بالا تا پایین. همه جام رو خورد و تمومم کرد. از شدت هیجان داشتم می مردمیهو بلند شد. من جاخوردم، دیدم رفت از تو یخچال یه بستنی کیم آورد گذاشت رو تنم و شروع کرد به خوردن. یه کمش رو هم ریخت رو کیر کلفتش و به من گفت که بخورمش.این خوشمزه ترین بستنی کیری بود که تو عمرم می خوردم. اون شب بهترین شب تو تمام زندگی من بود،چون آرمان بلایی سرم آورد که لذتش همیشه زیر زبونمه و برام قابل احساس. اول گفت که بشینم رو کیرش و کلی تلنبه زد. بعد به پهلو خوابوندم و منو وحشیانه کرد. بعدش دمر خوابوندم و افتاد روم و بیرحمانه منو گایید. آخر سر هم منو فرقونی خوابوند و پاهام رو گذاشت رو شونش و با تمام وجودش منو گایید. چه گاییدنی از زور شهوت و لذت حتی نمی تونستم داد بزنم فقط یواش ناله می کردم که گویا بیشتر تحریک می شد. وقتی با شدت زیاد بهم ضربه میزد احساس می کردم که کیرش داره از چشمم میاد بیرون. وای خدای من چه لحظات شیرین و فراموش نشدنی. دو سه باری آبش اومد و منم فکر کنم همین طور. نمیدونم اون شب کی خوابم برد فقط می دونم فردا نزدیک ظهر از خواب بیدار شدم در حالی که از زور دادن دیشبش اصلا توان راه رفتن هم نداشتم. بعد از ظهر که آرمان اومد خونه بازم برای من کادو خریده بود که مایه تعجب همه شده بود. البته همه این رو به پای صمیمیت پسرخاله ها می ذاشتن. ما تا شش هفت سال بعد هم همین برنامه رو داشتیم. حتی بعضی مواقع اون منو خبر می کرد که پاشو بیا دلم برات تنگ شده منهم می فهمیدم که دولش برام تنگ شده و می رفتم خونشون. ما هر جا که به هم می رسیدیم باید شیطونیمون رو می کردیم. خونه ی هرکدوم از فامیل که می رفتیم هم برنامه مون به راه بود. بعضی وقت ها که همه ی فامیل دسته جمعی می خوابیدن، هم ما پیش هم می خوابیدیم و من یواشی بهش پشت می کردم و می خوابیدم، اونم بی سر و صدا کارش رو انجام می داد. این جریان ادامه داشت تا وقتیکه من کم کم احساس کردم که به سکس دوطرفه نیاز دارم، یعنی هم بدم و هم بکنم. اما وقتی که بهش اینو گفتم کلی باهام دعوا کرد و فقط برام ساک زد و گذاشت لاپایی باهاش حال کنم. منم خیلی بهم برخورد و یهو باهاش قهر کردم و همین آغازی بود بر پایان چندین سال عشق و زندگی من و آرمان. همه متوجه اختلافات ما شده بودند ولی من جوری برخورد کردم که فکر کردند ما مشکل مالی با هم داریم. جوری شد که مدتها خونه ی خاله م که خیلی دوستش داشتم نرفتم، و یا مواقعی می رفتم که اون نباشه. فکر می کنم تو عروسی داداشش بود که با هم آشتی کردیم. البته دروغ چرا، اگه الان هم بهم پیشنهادی بده من قبول می کنم چون کیر کلفت و ردیفی داره. بعد از اون ماجرا منم خیلی تغییر کردم. شاید به تلافی آرمان بود که بیشتر می خواستم بکنم. دو یا سه مورد پیش اومد که فقط دادم، اونم واقعاً خیلی عالی بودن و نمی شد ازشون گذشت

داستان سک من و لیلا

این داستانی که میخوام براتون بگم اولین سکس من با لیلا است ای ماجرا برمی گرده به سال 1385یعنی دقیقأ وقتی که من 17 ساله بودم خب برم سر اصل ماجرا تابستان اون سال بود که لیلا{دختری با چشمای قهواهای سینهایی که تو دنیا تکن و یک کون درشت ودر ضمن 18 سالش هم هست} با مامان و باباش امده بودن به شهر ما برای دیدن اقوام من تا اون موقع اصلأ حتی فکر سکس با لیلا رو هم نمی کردم تا اینکه اونا شب اومدن خونه ما از قرار معلوم نمی دونم لیلا چه گهی {بعدأدلیل توحینمو میفهمین}خورده بود که سرش {ای بی تربیت}درد می کرد از همون وقتی که اومدن خونیه ما رفته بود تو حیاط نشسته بود منم که دلم براش سوخت رفتم بهش گفتم که بره تو اتاق من بخوابه {اخه خونه ما 2 طبقه که من طبقه بالا یک اتاق دارم}اونم که سرش خیلی درد می کرد بدون تشکر پا شدورفت ما هم رفتیم نشستیم وشروع کردیم به پاستور بازی تقریبأ ساعت 5/12 بود که همه رفته بودن واسه خواب منم که اصلأ حواسم نبود که لیلا تو اتاقم بی خیال رفتم تو اتاق که یدفعه یک صحنه دیدم که نزدیک بود از حال برم لیلا مانتوشو دراورده بود و رو تخت من دراز کشیده بود یک تاپ سرمه ای تنش بود که تا بالای نافش رفته بود بالا با یک شلوارک {به جون خودم الان که تا دارم اینو می نویسم کیرم داره میترکه} من که یک 5 دقیقه ای همینجوری داشتم نگاهش میکردم دیگه نتونستم طاقت بیارم رفتم کنارش و اروم دستمو گذاشتم روی سینحاش طوری که بیدار نشه بعد شروع کردم به مالیدن سینحاش و اون غرق یک خواب ناز بود کمکم به خودم جرأت دادم و دستمو گذاشتم رو کسش واییییییی نمیدونی چه لذتی داشت همون موقع ابم امود و ریخت رو لباسش ولی هنوز جرأت نکرده بودم که بیدارش کنم ولی چون می دونستم که موقعه ای که بیدار بشه میدونه کار من بوده واسه همین دلو زدم به دریا و بیدارش کردم وقتی دید من کنارش خوابیدم یه لحظه جا خورد ولی سریع خودشو جمعجور کرد من که خیلی حشری بودم بهش گفتم لیلا امشبو همینجا بخواب منتظر هر جوابی بودم به جز لبخند اون با اینکارش منو دیوونم کرد سریع دستمو گذاشتم دور گردنش شروع کردم به لب گرفتن وای انگار که دنیا رو بهم داده باشن لباش عین تنور گرم بود همونجوری که داشتم لباشو میخوردم دستمو گذاشتم رو شکمشو کمکم شروع کردم به رفتن به سوی دره ی زیبایی وقتی دستمو گذاشتم رو کسش دیدم جلو شلوارش کامل خیس شده بهش گفتم بابا تو که از من حشری تری خندیدو گفت پس چی فکر کردی بعد بهش گفتم اجازه هست گفت شما صاحب اختیارین منم سریع شلوارو شرتو همه رو دراوردم و کسی روکه تا حالا هیشکی ندیده دیدم {میگن خواندن کی شود مانند دیدن}کسشو تازه همون روز تیغ زده بود وقتی دست گذاشتم رو کسش دیگه داشتم می مردم که شروع کردم به مالیدن کسش وای که چه لحظاتی بود بعد از چند دقیقه دیدم دسته منو گرفته داره فشار میده به کسش منم دلم نیومد حالشو بگیرم واسه همین کمک کردم که ارضا بشه که یکدفعه تنش لرزیدو اخ واوفش تموم شد بعدبی مرام گفت من دیگه برم تا بیدار نشدن گفتم اخه کیرم تو کونت پس ما چی خندید گفتم نخند باید بخوریش گفت من تا حالا کیر هیشکیو تو دهنم نکردم گفتم مگه تا حالا با کسی سکس داشتی گفت اون موقعه ای که تو به سکس میگفتی سک سک من داشتم حال می کردم من گفتم خلاصه من سرم نمی شه یا باید کیرمو بکنم تو کونت یا باید بخوریش اونم گزینه ی2رو انتخاب کرده کیر منو گرفت تودستش شروع کرد به مالیدن بعد از چند دقیقه کردش تو دهنش {وجدانأ نمیتونم این لحظه رو توصیف کنم } هنوز به 2 دقیقه نشده بود که ابم اومد کیرمو سریع اوردم بیرون بعد ابم ریخت روی لباسش گفت حالا من چه کار کنم منم خندیدمو اون پا شد رفت پایین این اولین سکس من باهاش بود ولی بعد از اون من 3بار دیگه باهاش سکس داشتم که تونستم به عنوان اولین نفر به کونش راه پیدا کنم منتظر داستان بعدی من با لیلا باشین

داستان بچه های عمه

من مانی هستم و این قصه مربوط به حدود 7 سال پیش منه. یعنی این قصه از 7 سال پیش شروع شده و هنوز هم ادامه داره. اون وقتها من فقط 13سالم بود و هم خیلی خوشگل بودم و هم خیلی چشم دنبال من بود. من سه تا پسر عمه دارم اسم بزرگه صادقه که از من 6 سال بزرگ تره. وسطیه سعیده که فقط سه سال از من بزرگ تره و آخری سامان که یک سال از من کوچیک تره. یه دختر عمه دارم به اسم مینا که اون هم سه سال از من کوچیک تره. اون وقتا دوتا پسر عمه بزرگ من هر دوتا شون چشمشون دنبال من بود و هر وقت فرصتی پیش می اومد به هر بهانه ای شده توی بازی یا خودشون رو به من می چسبوندن یا منو دستمالی می کردن. ولی این کار رو طوری انجام می دادن که اون یکی متوجه نشه. راستش اون وقتها من از این موضوع ناراحت می شدم و هر وقت می خواستیم بریم به شهر اون ها هزار تا بهانه می آوردم ولی هیچ وقت بهانه هام نمی گرفت و همیشه اون چند وقتی رو که اونجا بودم گوشه گیر می شدم. تا این که صادق رفت سربازی و اون هم افتاد تهران. هر وقت مرخصی آخر هفته می گرفت می اومد خونه ما و شب توی اطاق من می خوابید. من هم ازش می ترسیدم. چون می ترسیدم که ترتیب من رو بده. ولی اون وقتی می اومد خونه ما کاری به من نداشت و وقتی هم که می خوابیدیم با این که توی یه اطاق می خوابیدیم و کنار هم روی تخت من به من دست نمی زد. فقط بعضی وقتها منو بغل می کرد و یه ماچم می کرد. تقریبا سه ماه از سربازیش می گذشت و هفته ای یک بار اومده بود و من که دیده بودم کاری به من نداره دیگه اعتمادم بهش جلب شده بود و ازش نمی ترسیدم و بیشتر باهاش حرف می زدم. یک شب که داشتیم با هم حرف می زدیم دیدم سر حرف رو کشید به این که ازدواج چیز خوبیه و آدم باید ازدواج کنه و در نهایت به دوست دختر و از دوست دختر من پرسید. منم که دوست دختر نداشتم کم آوردم ولی اون همین طور حرف زد و از ارتباط دختر و پسر و خیلی چیزا که من خیلی خوشم اومده بود و یه کم هم راست کرده بودم. اون شب وقت خواب دستش رو انداخت دور گردنم من هم به روی خودم نیاوردم و برای این که کم نیارم منم دستم رو انداختم دور گردنش. اون یواش دستش رو به کیر من زد و من اولش گفتم نکن بابا این چه کاریه. ولی چون خیلی هوسی بودم و اون هم به کیرم دست می زد خوشم اومده بود. تا این که یواش یواش شورتامون اومد پایین و کیرامون رو گذاشتیم روی هم. البته مال من در مقابل مال اون فقط یه دودول بود. چون مال اون واقعا خیلی کلفت و بلند بود. بعد هم از هم لب گرفتیم. بعد اون پشتش رو به من کرد و گفت کیرم رو بزارم لای کونش. من هم که خیلی خوشم اومده بود این کار رو کردم. بعد هم نوبت اون شد و اون شب چند بار جاهامون رو عوض کردیم. تا این که اون آبش اومد و دیگه خوابیدیم. از ماجرای اون شب خیلی خوشم اومده بود. از فردا که رفت تا هفته دیگه همش منتظر بودم که بیاد. تا این که باز پنج شنبه شد و صادق اومد و باز همون کارها ولی این بار من بیشتر پشتم به اون بود. یه حسی داشتم که وقتی کیرش لای پام بود بیشتر خوشم می اومد. دیگه کارمون همین بود. اون دو سال توی تهران سرباز بود و توی این دوسال هر هفته می اومد خونه ما و با هم بودیم. اواخر دیگه وقتی می خوابیدیم من پشتم رو بهش می کردم و اون می چسبید به من و کیرش رو می انداخت لای پام و کیر من رو می گرفت توی دستش و با من حال می کرد. چند بار خواست که داخلم کنه. وقتی به کونم فشار می آورد خیلی خوشم می اومد. اما تا یه کم می خواست داخلم بشه چون کیرش خیلی بزرگ بود طاقت نمی آوردم و همیشه بعد از یه کم فشار آخر آب صادق لای کون من می ریخت و آب من روی دست اون. تا این که سه ماه آخر سربازیش به شهر خودشون منتقل شد و دو ماه بعد از این که منتقل شد ازدواج کرد. من خیلی توی کف بودم. آخه تازه توی اون دو سال که با صادق بودم فقط چند بار آخر آبم اومده بود و مزه حال رو چشیده بودم. تا این که برای عروسی دعوتمون کردن. وقتی که رفتیم اونجا همش توی کف بودم. دلم خوش بود به این که سعید هم چشمش دنبال من بوده و البته توی این مدت که من با صادق بودم چند باری پیش اومده بود که با سعید تنها شده بودیم یا وسط بازی منو دستمالی کرده بود. ولی من برعکس قبل بهش خندیده بودم ولی بیشتر از این فرصت پیش نیومده بود. توی عروسی هم حسابی سرش شلوغ بود تا این که آخر شب چند تا خونه رو گرفته بودن که مهمونا اون جا بخوابن. همه مهمونا رو که فرستاد ، یکی از خونه ها که مال خودشون بود خالی موند و کسی رو اونجا نفرستاد و به من گفت: جایی نرو شب می خوایم بریم با بچه ها صفا کنیم. منظورش مشروب خوری و این حرفا بود. ولی من که تا اون موقع اصلا مشروب نخورده بودم و فقط خالی بسته بودم می ترسیدم که با دوستای اون بریم مشروب خوری و دلم هم بیشتر از مشروب خوردن چیز دیگه ای می خواست. بهش گفتم: حال این حرفا رو ندارم بابا. من دلم می خواد یه جا که کسی نباشه راحت بخوابیم... و بخوابیم رو طوری گفتم که فهمید منظورم خودم و خودشه. اون هم یه نگاهی به من انداخت و گفت: پس صبر کن. وقتی همه رفتن ما هم رفتیم توی خونه. هیچ کس نبود. من رفتم دستشویی و اومدم دیدم که روی زمین جا برای خوابیدن انداخته. ازش پرسیدم: کسی دیگه هم میاد اینجا؟ گفت: نه چطور مگه؟ گفتم: آخه من عادت دارم با شورت بخوابم. اون هم گفت: اتفاقا من هم اگه لباس تنم باشه خوابم نمی بره. واسه همین هم اومدم این جا که راحت بخوابیم و خودش رفت دستشویی. من زود چراغ رو خاموش کردم و لخت شدم و با یه شورت رفتم زیر لحاف و پشتم رو کردم به سمت جایی که اون قرار بود بخوابه. سعید وقتی اومد لخت شد و رفت زیر لحاف. من همش منتظر بودم که بیاد به سمتم. دلم آشوب بود. دلم می خواست زودتر کیرش رو لای پاهام حس کنم. آخه می دونستم که کیر سعید هم مثل صادق بزرگه. کیراشون واقعا افسانه ای بود. ولی هر چی منتظر شدم نیومد. یه کم خودم رو تکون دادم ولی انگار روش نمی شد. شاید هم فکر می کرد ممکنه مثلا ناراحت بشم. واسه همین هم پرسید: مانی خوابیدی؟ من توی همون حالت که پشتم به سعید بود یه کم رفتم به سمتش. فاصلمون خیلی کم شده بود و گفتم: نه خوابم نمی بره. گفت: چرا؟ گفتم: خیلی خسته ام. باز کاری نکرد. گفتم: سعید اون دختره که جلوی عروس می رقصید کی بود؟ گفت: کدوم؟ گفتم: همون که دامن کوتاه پوشیده بود. دامنش می رفت بالا شورتش معلوم می شد. یه دفعه از حالت طاق باز به پهلو شد و گفت: دختره فلانیه. گفتم: چه هیکلی داشت. گفت: آره و آروم یه کم به من نزدیک شد. تقریبا کیرش به باسنم می خورد. من خودم رو تکون دادم و با این تکون اون قدر رفتم به سمتش که سفتی کیرش رو روی کپلم حس کردم و گفتم: وای چه هیکلی داشت. سعید هم فهمیده بود که من هم دلم می خواد. دستش رو انداخت دور کمرم و گفت: آره. ولی باز هم هیچ کاری نکرد. نمی دونم اون همه شیطنت وقت بازی کجا رفته بود. من باسنم رو به کیرش چسبوندم و یه کم باسنم رو تکون دادم و آروم گفتم: تو فکر دختره ای؟ گفت: برای چی؟ گفتم: آخه کیرت سفت شده. چه خوبه و دستم رو بردم پشت خودم و کیرش رو گرفتم. اون هم دستش رو گذاشت روی باسنم و گفت: دوست داری؟ من باسنم رو تکون دادم و گفتم: آره... اون شب تا صبح سه یا شاید هم چهار بار با من حال کرد و آخرین بار سر کیرش داخلم شد. با این که کیرش چیزی از کیر صادق کم نداشت ولی همون شب اول داخلم شد. این اولین باری بود که کیر داخلم می شد. اون هم یه چنین کیری اون قدر هم با مهارت داخلم کرد که انگار داره لذت دنیا رو داخلم می کنه ولی سرش که داخلم شد دیگه طاقت نیاوردم و نتونستم همش رو تحمل کنم. اما دلم نمی خواست که بیرون بیاره. به خاطر همین هم فقط همون اندازه سر کیرش رو عقب و جلو می برد تا این که آبش برای بار سوم یا چهارم اومد و آب من هم برای بار دوم ریخت توی دستش و همون طوری خوابیدیم. یک هفته اون جا بودیم و توی اون یه هفته هر شب کارمون همین بود که می رفتیم ولی با این فرق که وقتی من پشتم رو به سعید می کردم دیگه این قدر خجالت نمی کشید. زود بغلم می کرد. چند دقیقه کیرش رو لای پام میذاشت. وقتی خوب شهوتی می شدم سوراخم رو با زبونش لیز می کرد و آروم آروم داخلم می کرد ولی بیشتر از نصف کیرش داخلم نمی شد و با این که توی اون هفته هر شب چند بار داخلم می کرد ولی با این حال فقط نصف کیرش داخلم می شد. حدود دو سال هم با سعید بودم و ازش خیلی لذت می بردم. دیگه من شده بودم 17 ساله و یکی دو تا هم دوست دختر داشتم که گاهی با اونا حال می کردم. اما وقتی با سعید بودم یه چیز دیگه بود. سعید سربازیش رو توی شهر خودشون بود و ما توی این دو سال تقریبا ماهی یک یا دو بار هم رو می دیدیم و برای این که خیلی دیر هم رو می دیدیم هر وقت با هم بودیم دو سه بار منو حسابی می کرد. دیگه اواخر دلم می خواست همه کیرش داخلم بشه و همیشه وقتی زیرش بودم فقط ازش می خواستم بیشتر فشارم بده. ولی با این حال هیچ وقت همه کیرش داخلم نشد. تا این که یه روز شنیدیم سعید هم ازدواج کرد. توی عروسیش خیلی به من بد گذشت. وقتی عروسیش تموم شد اومدیم خونه. همش دلم می خواست با یکی دوست بشم. چون دیگه کسی نبود تا این که دانشگاه قبول شدم. توی دانشگاه با یکی آشنا شدم و با اون طرح رفاقت ریختم. اولین باری که با هم تنها شدیم فهمیدم که اون هم بیشتر دلش می خواد بده تا این که بکنه. ولی خوب از هیچ بهتر بود. با اون یه شش ماهی با هم بودیم ولی ازش لذت حسابی نمی بردم. تا این که یه روز عمه ام با دخترش و پسرش اومدن خونه ما. مینا یه دختر تپل و سفید و با این که تپل بود حتی یه ذره شکم نداشت. پسر عمه ام بیرون کار داشت و رفت. من هم اومده بودم بیرون. سر محل بودم که دیدم عمه ام با مادرم دارن میرن. گفتم: کجا؟ گفت که می خوان برن که به چند تا از فامیل ها که نزدیک بودن سر بزنن. منم سریع اومدم خونه تا به دختر عمه ام یه سر بزنم. وقتی اومدم خونه دیدم دختر عمه ام خوابه و دامنش رفته بالا و همه پاهاش و حتی شورتش افتاده بیرون. بد جوری هوس کردم که که حالا که همه بدنش رو می تونم ببینم کسش رو هم ببینم. آروم خوابیدم کنارش و دستم رو گذاشتم روی کسش. وای اون قدر گرم بود که کیف کردم. یواش دستم رو بردم به سمت کش شورتش و یواش شورتش رو یه کم آوردم پایین. دیدم اصلا متوجه نشده. بیشتر آوردم پایین. دیگه تقریبا کسش کاملا معلوم بود. دستم رو گذاشتم روش و انگشت دومیم رو گذاشت لای کسش. یه کم تر بود. دیگه داشتم می مردم. اصلا حواسم نبود. دلم آتیش شده بود. بد جوری هوس کردم کسش رو ببوسم. تا بلند شدم چشمم افتاد توی چشم مینا که با حالت خواب آلوده داره چشمای منو نگاه می کنه. فکر کردم خوابه. زود برگشتم و چشام رو بستم. یه دقیقه گذشت. دیدم صدایی نیومد. گفتم برم اما تا چشمم به شورت پایین اومده مینا افتاد باز دلم آشوب شد. دوباره دستم رو گذاشتم روی کسش. کیرم داشت منفجر می شد. با این که من با دخترها قبلا هم تنها بودم و چند بار با دوست دخترام حال کرده بودم و کسشون رو هم دیده بودم و هم بوسیده بودم و هم لیسیده بودم ولی این کس به نظرم خیلی زیبا بود. دوباره خیز برداشتم که ببوسمش. یه نگاه به مینا کردم. چشماش بسته بود. لبم رو گذاشتم وسط کسش و بوسیدم. وای چه لذتی داشت. دلم خواست زبونم رو به وسطش بزنم. سریع زبونم رو به وسط کسش کشیدم و زود برگشتم سر جام. دیدم مینا داره تکون می خوره. چشام رو بستم. یه دفعه حس کردم انگار یه چیزی بالای سرمه. اولش ترسیدم. چشام رو باز کنم ولی دیم صدایی نمیاد. آروم یه چشمم رو باز کردم. یه چیزی جلوی چشمم بود. اون چشمم رو هم باز کردم. نه واقعا یه کس جلوی چشمم بود. دیدم مینا دوتا زانوهاش دو طرف سر منه و کسش با صورت من فقط چند سانت فاصله داره. حسابی کف کرده بودم. دوباره که نگاه کردم دیدم مینا با دو تا دستاش دو طرف صورت من رو گرفت و آروم نشست روی دهنم. حسابی کسش رو خوردم. بعد بلند شدم و خوابوندمش. همه بدنش رو لیسیدم و کیرم رو گذاشتم دم کسش. فقط به اندازه سر کیرم داخل کسش کردم چون قبلا هم این کار رو کرده بودم و می دونستم با فقط سر کیر پرده بکارت پاره نمی شه. (البته از خواننده ها می خوام اگه خواستن این کار رو تجربه کنن خیلی احتیاط کنن) و بعد هم مینا ترسید که کنترلم رو از دست بدم و همه کیرم رو داخلش کنم و به من فهموند که ادامه ندم و آروم برگشت و من افتادم به جون کونش و بدون کوچکترین ملاحظه تا آخر داخل کونش کردم. خیلی با هم حال کردیم. وقتی که آبم داشت می اومد ازم خواست که همه آبم رو داخل کونش بریزم و من هم برای قدردانی از این حالی که به من داده بود اطاعت کردم. بعد هم دو باره کس و کونش رو بوسیدم و سریع قبل از این که کسی بیاد اومدم بیرون. راستش وقتی اومدم بیرون به این فکر می کردم که تو نیکی می کن و در دجله انداز... اصلا فکرش رو هم نمی کردم که یه روز مینا رو بکنم. یعنی وقتی داشتم کسش رو دستمالی می کردم فکر می کردم اگه بیدار بشه پدرم در میاد. اما این طوری نشد. تا این که همه اومدن و بعد از خوردن شام من وسامان رفتیم توی اطاق من. همون اطاقی که صادق توی اون دو سالی که باهاش بودم توی اون اطاق من رو می کرد و بعد از اون سعید چندین بار توی اون دو سالی که باهاش بودم من رو توی همون اطاق کرده بود. وقتی رفتیم توی تخت من حس کردم که بوی سعید و صادق از تن سامان هم بلند می شه. سامان برعکس دو تا داشاش هم خنده رو بود و هم پررو و هم بذله گو و معلوم بود که آتیشش خیلی تنده. چون به محض این که بدن لخت من رو دید کیرش راست شد و بدون مقدمه اومد و دستش رو گذاشت رو باسنم و گفت: لامصب تو که از خوش بدنی دست هر چی دختره از پشت بستی. می خواستم بگم اگه بدن مینا رو دیده بودی این حرف رو نمی زدی. ولی چیزی نگفتم و پشتم رو بهش کردم و گفتم: قابل نداره و اون هم سریع لبش رو گذاشت روی باسنم و گفت: قربون صاحبش برم. فکر می کرد شوخی می کنم و اون هم شوخی می کرد. چراغ رو که خاموش کردیم. پشتم رو بهش کردم ولی اون می خواست بخوابه. یاد صادق و لای پا گذاشتناش سعید وداخل کردناش افتاده بودم و از طرفی وقتی یاد کس مینا که چند ساعت پیش کرده بودم. اصلا دلم نمی خواست بخوابم. از طرفی این فکر تو سرم افتاده بود که باید این رو هم امتحان کنم. این بچه های عمه ام همشون با من رابطه داشتن و از همشون بیشترین لذت رو بردم. اما این آخری هم از من کوچیک تر بود هم از دو تا داداشاش جسور تر بود. می ترسیدم که باعث بشه آبروم بره. برگشتم. سامان بیدار بود. گفتم: کجا رفته بودی؟ گفت: کار داشتم. گفتم: راستش رو بگو. با دوست دخترت قرار داشتی و حرف رو کشیدم به روابط جنسی و همون طور که با صادق کیرامون رو روی هم گذاشته بودیم با این هم همون طور شروع کردیم. چیزی که جالب بود این بود که سامان هم مثل داداشاش وقتی توی رختخواب می رفت خجالتی می شد و مثل اونا هم کیرش خیلی بزرگ بود و هم خیلی آتیشی بود. وقتی حسابی کیرامون رو روی هم گذاشتیم کیرش رو گرفتم یه کم مالیدم. بعد گذاشتمش لای پاهام تا گرمی کیرش رو لای پاهام حس کردم گرم شدم. گر گرفتم. دیگه طاقت نیاوردم. برگشتم. سامان باورش نمی شد که من خودم برگردم و کونم رو بزارم توی بغلش. هاج و واج مونده بود. من دوباره کیرش رو گرفتم و گذاشتم لای پام. دستم رو از جلو آوردم و سر کیرش رو که از لای پاهام رد شده بود و به بیضه هام می خورد گرفتم. سامان دستش رو انداخت دور کمرم خودش رو چسبوند به من و بیشتر خودم رو فشار دادم توی بغلش. سرش رو گذاشت دم گوشم گفت: مال من شدی؟ گفتم: می خوام مال تو بشم. گفت: دوستت دارم. داداشاش هیچ وقت این حرف رو به من نزده بودن. صورتم رو چسبوندم به صورتش. باسنم رو بیشتر فشار دادم توی بغلش. سرم رو برگردوندم. لبش رو گذاشت روی لبم. لباش خیلی داغ بود. داداشاش این کار رو هم نکرده بودن. خیلی خوب بود. زبونش می رفت توی دهنم. لبش رو گذاشت پشت گردنم. پشت گردنم رو بوسید. دستم روبردم عقب. کیرش رو گرفتم و گذاشتم روی سوراخ کونم. لبش رو گذاشت دم گوشم و گفت: دوستش داری؟ همون حرفی که وقتی این کار رو می کردم صادق و سعید هم می گفتن. گفتم: کونم دوستش داره. یه کم به کونم فشار داد و دستش رو گذاشت روی باسنم و گفت: جون. گفتم: دوستش داری؟ گفت: آره می میرم براش. دستم رو زدم به کیرش و گفتم: اینم دوستش داره؟ گفت: آره. دلش می خواد توش باشه. گفتم: پس زود باش بفرستش تو. اونم فشار رو بیشتر کرد. داخل نمی شد. بیشتر فشار داد. بازم داخل نمی شد. سامان می ترسید دردم بیاد. تا می گفتم: آخ صبر می کرد. گفتم: سامان می خوامش. داخلم کن. گفت: دردت نمیاد؟ گفتم: من عاشق دردشم. بزار دردم بیاد تا کیف کنم. سامان دستش رو گذاشت کنار کیرش و آروم و پیوسته فشار می داد. کونم داشت منفجر می شد. درد پیچیده بود توش و من داشتم از شدت لذت بی هوش می شدم. سرش که داخلم شد دیگه اختیارم دست خودم نبود. گفتم: آآآآآخ خ خ سامان صبر کرد و یه کم باسنم رو مالید. گفتم: فشارم بده. بازم می خوام. سامان بازم فشارم داد. دیگه درد توی کونم موج می زد و هر لحظه لذت منوبیشتر می کرد. کیر سامان کلفت تر از کیر داداشاش بود. ولی یه کم کوتاه تر بود. تا نصفش داخلم شده بود. انگار ته کیرش کلفت تر بود. چون هر چی بیشتر داخلم می شد بیشتر دردم می اومد. سامان بازم صبر کرد. باز من گفتم: می خوام. تا آخرش داخلم کن و سامان بازم فشار داد. با یه دستش یه طرف کونم رو باز نگه داشته بود و من اون طرفش رو براش باز نگه داشتم تا همه کیرش داخلم بشه. دیگه همه کیرش داخلم شده بود. گفتم: بازم فشارم بده و اون بازم فشارم داد تا این که دلش رو روی سوراخ کونم حس کردم. دوباره بی اختیار گفتم: آآآآخ خ خ خ. سامان گفت: جون. قربون آخ گفتنت برم. گفتم: سامان منو بگا. سامان آروم کیرش رو تا نصفه بیرون کشید و دو باره آروم داخلم کرد. باز درد پیچید توی کونم. دیگه مطمئن بودم که کیر سامان به انتهاش که می رسه کلفت تر می شه. باز تا آخر داخلم کرد. دوباره گفتم: سامان منو بگا. سامان بازم آروم کیرش روبیرون کشید ولی این بار تا آخر کیرش رو بیرون آورد. طوری که فقط کلاهکش داخلم بود و دو باره تا آخر داخلم کرد. با این که راه کونم باز شده بود هر بار که داخلم می کرد درد شیرین کیرش می پیچید توی کونم. باز تا آخر داخلم کرد و من بازم بی اختیار گفتم: آآآآخ خ خ خ. منو بگا. دیگه حس کردم که می خواد آبم بیاد. گفتم: تند تر بگا سامان. این بار همه کیرش رو بیرون کشید. کاملا خالی شدم ولی تا همه کیرش بیرون اومد بلافاصله و سریع تا آخر همه کیرش رو داخلم کرد با مهارت زیادی منو خالی و پر کرد. لذت عجیبی بهم داد. دیگه فقط می گفتم: بگا ، منو بگا و سامان با سرعت و محکم منو خالی و پر می کرد. ضربه های بیضه سامان که از پشت به بیضه هام می خورد لذت منو بیشتر می کرد تا این که لبش رو گذاشت دم گوشم و گفت: دارم میام. گفتم: بریز داخلم. سامان کیر منو توی دستش گرفت و چند بار دیگه با ضربه منو خالی و پر کرد و بار آخر با همه قدرتش تا آخر فشارم داد و دستش رو محکم دور کمرم حلقه کرد و کیرم رو هم توی دستش فشار داد و همه آبش رو داخل کونم خالی کرد. توی همین لحظه آب من هم با شتاب ریخت روی دست سامان. ولی سامان منو ول نکرد. محکم منو چسبیده بود تا آخرین قطره آبش داخلم ریخت و دو باره شروع کرد به عقب و جلو بردن کیرش توی کونم. من از این که این قدر از کونم خوشش اومده خیلی لذت برده بودم و چیزی نگفتم و سامان یه بار دیگه با عقب و جلو بردن کیرش رو توی کونم دوباره راست کرد و یه بار دیگه منو گایید و این بار بعد از این که همه آبش داخلم خالی شد بهم گفت: مال من شدی. گفتم: آره مال تو شدم. گفت: دوستت دارم. منم آروم اومدم جلو تا کیرش از داخلم بیرون اومد. اون قدر کیرش بزرگ بود که وقتی از داخلم در اومد احساس می کردم که جای یه چیزی داخلم خالیه. برگشتم کیرش رو بوسیدم. واقعا همون طوری بود که احساس کرده بودم. سر کلاهکش خیلی کلفت بود. ولی وقتی از کلاهکش رد می شد هر چی به انتهاش می رسید کلفت تر می شد. ته کیرش از کلاهکش هم کلفت تربود. کیرش رو بوسیدم. گفت: تو هم مال من شدی. سامان خندید و گفت: آره فقط تو. اون روز من مال سامان شدم و مینا مال من. مدتیه که سامان منو می کنه ومن مینا رو. مینا تنها دختریه که از کردنش به اندازه کون دادن خوشم میاد. ولی با این حال دادن به سامان رو به کردن مینا ترجیح می دم. الان دیگه نزدیک سه سال شده هر وقت من اونجا می رم یا اونا میان این جا سامان حسابی منو می کنه و من هم تا یه فرصتی پیدا می کنم مینا رو حسابی می کنم. شاید این بهترین دوران زندگی من باشه. فقط خدا کنه سامان به این زودی هوس ازدواج به سرش نزنه. اونوقت دیگه باید لذت کون دادن رو فراموش کنم. چون یه چنین کیری رو امکان نداره پیدا کنم

سکس با زن مردم

تازه داشتم در مغازه را می بستم که برم خونه. ساعت حدود 9 شب بود.یه خانوم و اقایی وارد مغازه شدن و گفتن اقا تعطیل کردین؟ گفتم اره انشاالله فردا. یه کیس دست اون اقا بود و گفت: این سیستم ما مرتب هنگ می کنه. گفتم بذارین درستش می کنم فردا شب بیاین ببرین.کیس رو گذاشتن و رفتن.موقعی که خانومه داشت می رفت بیرون یه نگاهی انداختم به باسن هاش دیدم عجب توپه. عین دوتا توپ گرد و نرم بالا و پایین می پریدن... یه دفه نمی دونم چی شد که کیرم راست شد و پیش خودم گفتم من باید این کون رو بکنم. حیف این قنبل های توپه که اون شوهر مشنگش بکنه...فردا روی سیستمشون کارکردم و درستش کردم و با یه کم شیطنت تونستم به ای دی اون خانم دست پیدا کنم!بهتر از این نمی شد. فردا شب وقتی اومدن کیس رو ببرن تازه فهمیدم که شوهره کاملا گیجه و هیچی از کامپیوتر سرش نمی شه. من کارت ویزیتم رو دادم به خانوم خانوما و یواشکی گفتم: امری داشتین در خدمتم. این هم آی دی منه... خانومه گفت حتما و رفتن. دوباره نگاه من افتاد به اون باسن های ورقلمبیده و کیرم راست شد... پیش خودم گفتم اقا فرهاد غصه نخور این کوس توپ تو چنگته مث یخ و ترشی !!!یکی دو روزی گذشت و خانوم خانوما اومد توی چت... و من هم حسابی مخش رو زدم و فهمیدم که حسابی کمبود محبت داره و شوهرش بهش نمی رسه... چند هفته ای گذشت تا حرف رو به سکس کشوندم و تقریبا خانم رو پختم و قرار گذاشتیم سر میدون ولی عصر... ساعت 10 صبح بود که رفتم سر قرار و خانوم رو انداختم بالا... یه دوری زدیم و گفتم کجا بریم؟ خانوم که اسمش ناهید بود گفت بریم خونه ما.گفتم شوهرت نیست ؟ گفت نه رفته شهرستان و دو روز دیگه می یاد...راستش یه کم ترسیدم و گفتم نه.بیا بریم دفتر من. کسی نیست. یکی دو ساعتی می شه یه کارهایی کرد... ناهید رو بردم توی دفتر... و بی مقدمه لخت شدم. ناهید که حسابی از سرعت عمل من کیف کرده بود گفت: خیلی عجله داری؟گفتم: بابا از اون شبی که اومدی مغازه تا حالا دارم از شق درد می میرم.. زود باش لخت شو.. ناهید خانوم هم امون نداد و لخت شد. یه سوتین قرمزو یه شورت ابی اسمونی تنش بود. از اون هایی که من می خورمشون. گفتم ناهید من مدت هاست تو فکر کردن توام.گفت: همون شب فهمیدم. و منتظربودم پاپیش بذاری تا بهت پا بدم.گفتم این باسن ها منو کشته اجازه بده یه کم ببوسمشون. گفت باشه. خوابید و باسن ها رو داد بالا. من هم حسابی حشری شده بودم. شروع کردم به بوسیدن باسن هاش. احساس می کردم روی ابرها راه می رم. چقدر نرم و خوشبو بودن. بوی عطر گل رازقی می دادن. داشتم از هوش می رفتم و باور نمی کردم که اون باسن های توپ در اختیار منند. اروم اروم شورتش رو در اوردم و افتادم به جون باسن ها. اونقدر گازشون گرفتم و با دست زدم روی اون ها که کاملا بلند شد ند و سرخ سرخ شدن. جای پنجه هام کاملا روی اون ها مشخص بود... ناهید گفت امیر بسه بده یه کم بخورم تو که منو کشتی... و کیرم رو گذاشت توی دهنش و شروع کرد ساک بزنه. اونقدر حرفه ای و ملوس این کار رو می کرد که تا به اون روز هیچ دختری نکرده بود. کار ساک که تموم شد گفت شروع کن.امادگی دارم. من گفتم ناهید من نزدیک 5 ساله که فقط کون می کنم و کردن کون برام بسیار لذت بخش تر از کوسه. ناهید گفت: اخه من تا به حال کون ندادم. گفتم حیف این باسن های توپ نیست؟ یه دنیا قیمت داره... گفت باشه چون تویی می دم. ولی منو ارضا کن بعد. گفتم باشه. و دو تا لنگش رو گذاشت روی شونه هام و من هم شروع کردم کوسش رو بخورم. کم کم صدای جیغش در اومد و فهمیدم داره آبش می یاد. من هم تندتند کوسش رو خوردم تا کاملا ارضا شد و خودش چهارزانو شد و کون رو داد بالا و اماده که امیرخان اون کیر تشنه رو جا بندازه...یه کم کیرم رو چرب کردم و دوباره شروع کردم بزنم روی باسن هاش... باورم نمی شد و فکر می کردم هنوز خوابم... لنگ هاش رو کامل باز کردم و کم کم دیدم که سوراخ خوشکل کون ناهید خانومم داره باز می شه و از عطش کیر داشت له له می زد... من هم سر کیر رو گذاشت دم کونش و اروم فرو کردم... جیغ ناهید خانوم در اومد که می گفت درش بیار سوختم... من هم گفتم یه کم صبر کن تا جا باز کنه. نزدیک سی ثانیه نگه داشتم دیدم ماهیچه های کونش شروع کردن نرم بشن و اروم اروم تا ته فرو کردم... به ناهید گفتم راحتی ؟ گفت اره. گفتم می خوام تلمبه بزنم. گفت بزن... من هم عادت دارم اونقدر سریع و محکم تلمبه می زنم که لذت کامل ببرم و شروع کردم. ناهید داشت زیر کیر من تموم دل و روده هاش حال می اومد و می گفت بیشتر بزن. می خوام... تندتر.. چه کیفی داره. دارم کون می دم. اخ جون... من هم می گفت بالاخره کردمت. کس طلا. هیش کی نمی تونه از چنگ من در بره. ناهید می گفت باز هم می دم بکن. بکن... .عرق از تموم صورتم جاری شده بود... و همین طور داشتیم حرفای تحریک کننده می زدیم... یه دفه گفتم ناهید ناهید ناهید وووووتموم اب منی هام رو با فشار خالی کردم تو کون ناهید خانوم... و بی حال کیرم رو در اوردم و لخت افتادیم توی بغل هم دیگه

داستان سکسی خفن

يه روز بعد از ظهر يك ساعت زود تر از موعد رفتم مطب ديدم كه درب اصلي مطب بازه وقتي رفتم تو ديدم كه كسي داخل نيست از دست زيبا عصباني شدم آخه اون اينقدر بي ملاحظه نبود آروم رفتم تو ميخواستم برم تو دفترم كه ديدم صداي يه ناله داره از تو اتاق تزريقات مياد بي صدار فتم تو ديدم ب...له زيبا خانوم با يه خانوم خوشگل لخت شدنو دارن صفا ميكنن خانومه باديدن من هول شد ولي زيبا كه با رو حيات من آشنا بود به كارش ادامه داد منم حرفي نزدم معذرت خواهي كردم و اومدم بيرون رفتم تو دفترم ولي برخلاف ظاهر آرومم تو دلم هيا هو بود از طرفي هم من طرفو نميشناختم و از طرفي هم يكساعت به زمان باز شدن مطب مونده بودديدم زيبا اومد تو دفتر به خاطر شيطونيش معذرت خواهي كرد گفتم خيالي نيست عزيزم خوش باش اونم لبخندي زدو اومد يه بوس تو صورتم نشوند گفتم ناقلا تنها تنها اونم با شيطنت خودش گفت بفرما خلاصه اين قضيه گذشت تا اينكه تو بيمارستان بودم كه زيبا زنگ زد گفت آرش جون يه سر ميتوني بياي مطب گفتم چه خبره گفت چيزي نيست فقط بيا منم سريع از بيمارستان مرخصي گرفتمو رفتم مطب زيبا گفت يه خانوم تو همسايگيشون هست که يه خورده مريضه بايد بالاي سرش برم گفتم باشه خلاصه سوارش كردمو رفتم توكوچشون جلوي يه خونه توقف كردمو رفتيم تو ديدم يه خانوم خوشگل با چشماي سبز تو اتاق خواب نشسته رو تختخواب خلاصه معلوم شد خانوم تصادف كرده و پاش عفونت كرده منم سريع زخمشو مجدد شستشو كردمو چند تا آمپول آنتي بيوتيك براش تجويز كردم و تا كيد كردم حتما از پاش عكس بگيره بعد زيبا رو سوار كردمو راه افتاديم زيبا گفت خوشگل بود گفتم چطور مگه گفت ميخواي برات جورش كنم گفتم اي نا قلا تو شيطونم درس ميدي خلاصه عليرغم اينكه كيرمو صابون ماليدم كه يه سكس مشتي افتادم ولي از طرفي هم اونو يه وعده حساب كردم ولي عوضش شب يه كاري كردم كه زيبا فرداش از زور درد تو مطب گشاد گشاد راه ميرفت تا اينكه يه روز زيبا زنگ زد به موبايلم گفت امشب جايي قرار نداري گفتم نه گفت امشب مهمون داري يه مريض داري مياد تو خونه آمپولشو بزن گفتم خوب بياد مطب خودت آمپولشو بزن گفت نه تو خونه راحت تره ضمنا پني سيلينه ميترسه گفتم باشه شب شد منم به همراه زيبا رفتم خونه زيبا زنگ زد به دوستش كه بياد آمپولشو بزنه يه ربع بعد زنگ خونه به صدا در اومد زيبا رفت درو باز كرد خانومه وقتي اومد تو ديدم واي همون خانوميه كه رفتيم خونش تا معاينش كنم خلاصه زيبا گفت با زري خانوم كه اشنا هستي بنده خدا از پني سيلين ميترسه برا همين گفتم خودت تزريق كني بهتره گفتم مانعي نداره خلاصه زري خانوم رفت تو اتاق خواب دراز كشيد من هم آمپولو اماده كردمو رفتم تو اتاق ديدم شلوارشو تا نيمه پايين كشيده ولي از فرط هيجان كونش مثل ژله ميلرزه گفتم از شما بعيده از يه سوزن كوچيك بترسين گفت به خدا دست خودم نيست خلاصه باسنشو يه كم ماساژ دادم تا خودشو شل كنه وقتي خودشو شل كرد سريع سرنگو تزريق كردم ولي آخرش خودشو سفت كرد منم برا اينكه سوزن نشكنه سريع كشيدمش بيرون همين باعث شد درد بدي رو تحمل كنه منم برا تسكينش شروع كردم به ماساژ كونش يه دو سه دقيقه اين كارو ادامه دادم كه ديدم زري داره موزون با حركت دستم كونشو تكون ميده كم كم ديدم آرش كوچيكه داره داره از خواب بيدار ميشه منم حركت دستمو وسعت بيشتري دادم كم كم نالش بلند شد منم دل رو زدم به دريا كسشو ماليدم تو همين حال بودم كه ديدم يه چيزي داره تو گوشم پچ پچ ميكنه ديدم زيباست گفت نو كه اومد به بازار كهنه ميشه دل آزار برگشتم گفتم هيچ كس جاي تو رو نميگيره گفت الان كه با يكي ديگه خوشي گفتم اگه ناراحتي تو هم لخت شو گفت نه شوخي كردم خوش باش مامانم خونه تنهاست دارم پيشش فردا حسلبت ميرسم خنديدم گفتم پس مريضمون چي گفت خودت برسونش همديگه رو بوسيديم و زيبا رفت من موندمو يه خانوم حشري خوشگل زري خانوم خيلي حشري بود اصلا متوجه زيبا نبود هي كونشو قر ميداد منم تا تونستم كسشو ماليدم خلاصه سه سوت خودم هم لخت شدم گفتم جووووون از آمپول ميترسي با عشوه گفت نه تا تو آمپول زن من باشي از هيچ سوزني نميترسم افتادم رو كسش تا تونستم كسشو ليسيدم هي ناله ميكرد و قربون صدقه من ميرفت گفتم حالا همچين آمپولي بهت بزنم كه تو عمرت هوس آمپول نكني گفت جوووووووووووون بزن من اون آمپولو ميخوام گفتم نه تا التماس نكني آمپول بهت نميدم جيغ زد گفت من آمپول ميخوام كيرمو گذاشتم جيغ نزن اول با دهنت سر آمپولو استريل كن تا بزنم گفت نه من ساك نميزنم گفتم بايد بخوري ديدم پا نميده جاي آمپولشو فشار دادم تا اومد جيغ بزنه كيرمو چپوندم تو دهنش اولش ناشيانه ميزد ولي وقتي خوشش اومد انگار چند ساله اينكارست تا تونست كيرمو سا ك زد منم تو آسمون هفتم بودم كه ديدم داره آبم مياد از تو دهنش بيرون كشيدم گفتم ديگه وقتشه آمپولتو بزني كيرمو داد بيرون گفت جووووون زود باش كه مدت زياديه كير نخوردم زود باش آروم لاي كسشو باز كردم بعد كيرمو كردم تو كسش چون نزديك ارضا شدنم بود چند لحظه كيرمو تو كسش نگه داشتم تا حالم جا بياد يه كم كه گذشت آروم شروع كردم به تلمبه زدن تند تند سرعتمو زياد كردم زري داشت جيغ ميزد يه لحظه تمام كسش تنگ شد گفت ديگه نزن نگه دار فهميدم ارضا شده ديگه تلمبه نزدم بعد آروم كيرمو در آوردم كنار تخت يه ژل مو بود يه كم در كونش ماليدم خيلي ليز شد بعد با انگشه ماليدم اول يه انگشتي بعد دو انگشتي بعد هم سه انگشتي يه كم كه گشاد شد زري همچنان مست بود و حشري گفت دكتر جونم آروم گفتم نترس آروم كيرمو كردم در كونشو يهو تا ته كيرمو كردم تو كونش در دهنشو گرفتم تا جيغ نزنه بعد ار دو سه دقيقه آروم كيرمو حركت دادم درد اوليه كون زري رفع شده بود وحالا داشت حال ميكرد ديگه نا نداشتم نفس و عرقم دوتايي بالا اومده بود تند تند داشتم تلمبه ميزدم كه دوباره زري ارضا شد من هم كه كيرم در حال انفجار بود با تنگ شدن كون زري آبم اومد زري تو حال خودش نبود هي ميلرزيد و خودشو تكون ميداد ديگه نفسم بريد همونجوري افتادم رو زري يه كم كه گذشت و جفتمون حالمون جا اومد به زري گفتم بيا بريم حموم تا بعد برسونمت خونه گفت كدوم خونه گفتم خوب خونه خودت گفت اون خونه سوت و كوره بعد از مرگ شو هرم من تنهام بذار امشب پيشت باشم قول ميدم شيطوني نكنم خنديدم گفتم باشه رفتيم تو حموم كه ديدم باز زري داره شيطوني ميكنه گفتم عزيزم من امشب فقط كون ميخوام پس بهتره سر به سر من نذاري ديدم باز كونشو داد طرفم گفت بفرما من هم كه به بدنم شامپوزده بودم كير ليز شامپويي خودمو فرو كردم تو كونش يه جيغ زد گفت خيلي نا مردي گفتم دردت اومد گفت پس چي درد داره ايندفعه كيرمو تا ته كردم تو كونش هم خوشش اومده بود هم غافلگير شده بود هم دردش اومده بود گفت خيلي پر رويي باشه كارتو بكن منم كه از خدام بود خوابوندمش كيرمو اونقدر تو كونش چرخوندمو تلمبه زدم تا ارضا شدم اومدم بلند بشم زري گفت كجا صبر كن هرچي كه دادي بايد پس بگيري گفت دستتو بگير زير كونم دستمو گرفتم زير كونش و اونم هرچي آب كرده بودم تو كونش ريخت تو دستم بعد گفت حالتو كه كردي يه حالم به من بده آبتو بمال به بدنم منم اطاعت كردم و ابمو به بدن مرطوبش ماليدم بعد يه دوش اساسي گرفتيم و اومديم بيرون خلاصه تا صبح زري تلافي از كون كردنو سر من در آوردو مجبورم كرد تا صبح دوبار ديگه از كس بكنمش بار دومي كمر منو گرفت و من همه آبمو تو كسش خالي كردم گفتم خيلي خري گفت چرا تو دكتري وقتي بچه شد خودت درش بيار و فرداش رسوندمش سر خيابونشون اون هم با يه كم تلو تلو رفت سمت خونشون

چهل پله

سرم درد می کرد کنار خیابان چند لحظه ایستادم زل زدم به یک درخت عجیب داشتم شاخه های به هم بافته اش را دنبال می کردم که چشمم افتاد به پنجره ای باز دورش سفید بود و داخلش تاریک ،یه لحظه صدایی از روی درخت مرا برگرداند گربه ای شاخه به شاخه به طرف دیوار میرفت. صدای بوق اتومبیلی مرا به خود آورد تکانی به خودم دادم و به درخت دیگری تکیه دادم خاطرات صبح آن روز را مروری کردم :دوستم ؛ اکبر آدرس و تلفن یک زن اهل حال به نام ستاره را به من داده بود و شدیدا به من تاکید کرد که نامی از او نبرم و خود را دوست محسن معرفی کنم ،هر چه از او دلیلش را پرسیدم جواب قانع کننده ای نشنیدم . دو روز قبل با همین شماره تلفن تماس گرفتم خانمی اندکی پرخاشگر پاسخ داد ولی با چند کلمه صحبت و پس از شنیدن نام محسن همچون آبی بر آتش آرام شد و با لطافت زنانه جالبی مرا به منزل دعوت نمود قرار را من برای صبح جمعه یعنی صبح امروز تعیین کردم ستاره نیز با کمی تعجب از ساعت قرار پذیرفت .صبح امروز طبق عادت مالوف ساعت 7 بر خواستم با اندکی کندی خود را آماده نمودم بعد از نیم ساعت آماده حرکت بودم ، نگاهی به نقشه تهران انداختم آدرس ستاره نزدیک یکی از ایستگاههای مترو بود من هم با صد تومان کرایه می توانستم خود را به مترو برسانم فکری از ذهنم گذشت و با اینکه از رانندگی در خیابانهای خلوت صبح جمعه تهران لذت می برم تصمیم گرفتم با مترو بروم .من در شرق تهران ساکنم و ایستگاههای شرق تهران چند ماه بیشتر نیست که راه اندازی شده ولی واقعا کار راه انداز است.تقریبا نزدیک ساعت 9 صبح خود را به نزدیک خانه ستاره رساندم و قدم هایم را کمی آرامتر کردم تا کمی وقت بگذرد ، کوچه خلوت و آرامی را پیمودم تا به پلاک 73 رسیدم یک آپارتمان شمالی پنج طبقه بود با ورودی بزرگی برای پارکینگ و حیات . تعداد واحد ها را نتوانستم حدس بزنم نگاهی به زنگ اپارتمان انداختم و واحد 12 را یافتم زنگی زدم و منتظر ماندم هیچ صدایی به غیر از صدای نفس های خود نشنیدم .چند ثانیه بعد دوباره زنگ را نگه داشتم اینبار بالاخره جواب شنیدم همان صدای آشنا بود ولی معلوم بود که هنوز در خواب است خود را معرفی کردم و درب باز شد . از زود آمدن پشیمان شدم ولی دیگر گذشته بود .وارد شدم خود را به پله ها رساندم مواقعی که در فکر باشم تعداد پله ها را می شمارم شروع به شمردن کردم دقیقا 39 پله بالا آمدم با پله ای که در کوچه بالا آمدم شد چهل پله درب نیمه بازی را دیدم و با خواندن شماره واحد به سمت آن آمدم از گوشه در ستاره زیبایی را دیدم که هنوز مست خواب بود ، زلفان پریشان گوشه ای از روی ستاره را پوشانده بود ،قد نسبتا بلند و اندام کشیده و چشمان نافذ تصویر اولیه من از این ستاره بود. سلام بفرمایین داخلوارد شدم و کفش از پا کندممنظور من از صبح ساعت ده یازده بود حالا اگه اجازه بدین من چند دقیقه ای بخوابم خواهش میکنمبه سمت اتاق خواب رفت و درب را نیمه باز گزارد و من هم درب اصلی را بستم. من از تعجب داشتم شاخ در می آوردم که چطور این زن یک مرد غریبه را که جمعا بیست کلمه هم با او صحبت نکرده به این راحتی به خانه راه داده و خود می خوابد.آپارتمان نسبتا بزرگی بود ولی تک خوابه ، یک دست مبل ساده زینت اصلی آن بود به سمت آشپزخانه رفتم تا آبی بخورم ولی طبق معمول حس کنجکاوی نیز محرک من بود تا بتوانم تصویر دقیقتری از خصوصیات این زن در ذهن ترسیم کنم چند ظرف نشسته و شام دیشب بیشتر توجه مرا به خود معطوف کرد . به نظرم آمد که ستاره شب گذشته تنها نبوده ولی نتوانستم مطمئن شوم .ضبط صوت کوچکی نظرم را به خود جلب کرد آن را روشن کردم ترانه ای قدیمی از گلپا داخل ضبط بود ، صدای آن را کم کردم و روی صندلی نشستم و منتظر ماندم .باصدای زنگ ساعت به خود آمدم ، صدای زنگ از اتاق خواب بود . ضبط را خاموش کردم و از آشپز خانه بیرون آمدم .روی مبل نشستم و گوش فرا دادم صدای زنگ قطع شد و ستاره با همان شمایل قبلی به آرامی بیرون آمد ، سلامی داد و به سمت دستشویی رفت ، بلند شدم و سری تکان دادم و با لبخندی پاسخ گرفتم 50 % مصنوعی بود ولی میتوانستی از این روی ؛ لبخند واقعی هم ببینی . بلند شدم وبا چند قدم چرخش به سمت دستشویی رفتم ، در آینه دوباره روی ستاره را دیدم و دست بر شانه او نهادم ، ستاره برگشت ولی چیزی نگفت ؛ یاد صحنه ی از فیلم با چشمانم تمام بسته کوبریک افتادم همانجا که تام کروز را در آینه می بینیم که نیکول برهنه را در آغوش می گیرد با این تفاوت که ما هر دو لباس داشتیم و بلوز صورتی و دامن سرمه ای ستاره هنوز مانعی به بلندی دیوار برلین بود که هنوز آماده شکستنش نبودیم.از صبحانه خوردنش فقط اینو بگم که او خورد و من نگاه کردم......رنگ و روی تازه قوام گرفته ستاره هم اندک اندک مرا به حرکت و تقلا واداشت، آرام آرام جنب و جوشی در قلب ثانی آغاز شد و سهم خواهی او هم شروع شد . -: از محسن چه خبر؟ پیش خودم گفتم محسن کیلو چنده بابا ولی ناگاه یاد باز شدن مچ تام کروز در آن خانه کذایی افتادم و سریع جواب دادم : چند روزیه ندیدمش خوب کجا راحت تری اینجا یا اتاق خواب جواب داد :مهمان تویی اینو باید تو بگی برای من که فرقی نمیکرد ولی خوب میخواستم اتاق خوابم ببینم ،سمتش رفتم و با یه بوس کوچک از روی پیشونی و بین موها تو یه لحظه از زمین کندمش و مثل عروسک بغلش کردم . خندید و مثل اینکه از این شروع ناگهانی بدش نیومد به سمت اتاق خواب بردمش ، سایش موهاش به چهار چوب در رو حس کردم . آرام روی تخت گذاشتمش و دکمه های بلوزشو به نرمی باز کردم تماس انگشتهام با سینه نرمش پیش لرزه های لحظاتی خوش را نوید میداد لرزه های که هر کدام مثل تلمبه ای عمل می کرد. دستهاش و از آستین کشیم بیرون و پیراهن خودمم در آوردم ولی خیلی سریعتر از آنچه که برای ستاره باز کردم ، و رفتم رو تخت؛ یه دستم زیر سوتین بود و اون یکی زیر بدن ستاره لبم رو برای گونه های سرخش جمع کردم و سوتین و بیرون کشیدم یه دست ستاره هم داشت پشت منو نوازش میداد. آنقدر محو ستاره بودم که فراموش کردم قراره فضولی هم بکنم. با لبم گونه اش رو تر کردم و آرام پایین آمدم تا به سینه ها رسیدم ، گوشم و روسینه گذاشتم ضربان قلبش منو یه تکون دیگه داد ناخود آگاه شروع به شمردن ضربان قلب اون کردم چشمم هم داشت دنبال عقربه های ثانیه شمار میگشت نهیبی از قلب ثانی مرا به خود آورد که بابا ضربان قلبشو می خوای چیکار مرا در یاب. با یک دست کمر بند شلوار رو شل کردم و بالاخره یار عزیز در خانه غریب از بند رها شد. ستاره هم می خواست شورت و دامن و باهم در بیاره که من انگشتشو از بند شورت جدا کردم و بااشاره متوجهش کردم که شورتش سهم منه . دامنشو در آورد و با یک نگاه به یار آزاد شده من یک مثنوی باهاش صحبت کرد ، البته من زبون اون دو تا رو متوجه نشدم. رونهای سفید و نرمش پذیرایی از چشمه حیات و آغاز کرد و منم با دستم از روی شورت دنبال خانه جدید اون(چشمه حیات) می گشتم . ستاره هم تکونهایی به خودش می داد که نشان از تقلای جنسی اش بود مایع لزج و نرمی از دو طرف سرازیر بود ، انگشت هامو به زیر شورت بردم نیم جویی مو داشت ، انگشت کوچیکم جواز ورود گرفت و رفت تا پیش قراول باشه . سرم و به پایین خم کردم و سینه هاش رو رها کردم نگاهی به شورت سبزش انداختم کمی تنگ بود پاهشو بلند کردمو با کشیدن انگشتام به شیار پشتی شورت درش آوردم . و ستاره را روبرو (face to face)در آغوش گرفتم ، چشمه حیات هم بر در غار زندگانی منتظر اذن دخول بود ......: کاندوم داری؟ با انگشت اشاره کشوی زیرین دراور را نشان داد از تخت پایین پریدم و کشو را باز کردم ،چهار تا کاندوم از سه مارک مختلف آنجا بود به نظر جا مانده بودن. من از کاندوم و انواعش سر در نمیارم یکی رو برداشتم ؛ هنگام برگشتن ناگاه چشمم افتاد به یک داد نامه چند برگی روی میز . فقط توانستم موضوع دادخواست رو بخوانم ، خیانت در امانت . برگشتم و خواستم کاندوم رو دست ستاره بدم ولی بایک نگاه عدم تمایلش را نشان داد کار خودم بود کشیدم سر جاشو برگشتم جای قبلی به ادامه حال خودمان .ستاره با دستش نشونه رو میزون کرد و منم پله پله فرو کردم تو و بالاخره رسیدم به اصل مطلب. یواش یواش ناله های آروم ستاره هم شروع شد و من هم با حرکات نرم بدنم و با حفظ بیشترین تماس در حال طولانی تر کردن این لذت غیر قابل وصف بودم. تجربه زیادی در سکس ندارم ولی این یه کارو خوب بلدم . ستاره هم داشت با من پیش می اومد پا به پا ، حرکت نرم سینه هاش رو سینه من وقتی که دستم هم حرکات باسنش و کنترل می کرد واقعا هر کسی رو مثل من رو به عالم هپروت می برد. یکی از جالب ترین بخش های این جریان طبیعی از نظر من اینه که بدون یک کلمه حرف میتونی تمام منظورت رو به طرف مقابل برسونی یعنی با هر حرکت و اشاره و نگاهی کلی پالس رفتاری با شریکت رد و بدل میکنی ، که این کارها رو باهیچ کلمه و جمله ای نمیشه انجام داد . پس از دقایقی که به نظر ساعت ها گذشت من و اون به اوج نزدیک شدیم من زود تر اونم بلا فاصله بعد از من لرزه ای به خود داد و آرام گرفت. هر دو آرام آرام از هم فاصله گرفتیم و دراز افتادیم . چند ثانیه ای گذشت تا اینکه سنگینی کاندوم مرا به خود آورد کاندوم و از بیخ گرفتم و دنبال دستمال گشتم دو باره چشمم به اون دادنامه افتاد ولی به خودم اجازه ندادم بخونمش . خودمو تمیز کردم و به سمت ستاره برگشتم بدنشو لمسی کردم با زمزمه حالی پرسیدم با لبخندی مبهم جواب داد اون از من هم کم حرف تر بود . نگاه دوباره به بدنش من تهییج میکرد نشستم و دستم و لای پاش بردم حالا زیباتر شده بود ولی برای شروع مجدد کمی مردد بودم ستاره هم لای پاشو باز کرد ولی به نظر تمایلی برای شرع مجدد نداشت چشمم ورودی عقب و گرفت و درب تر و تمیز و تنگ اون منو تحریک میکرد ستاره هم متوجه شد با نگاه یک قوطی کرم رو به من نشون داد ولی اون رضایت چندان فرقی با عدم رضایت نداشت .در دیزی بازه حیای گربه کجاست این یه کارو دیگه بی خیال شدم . دیگه کار و جمع و جور کردم به فکر یه دوش افتادم . حمومو نشونم می دی ؟ باهم بلند شدیم ؛حمام را می شناختم ولی با صاحبخونه حموم رفتن حال دیگری داشت. با دستم اونو به داخل کشیدم دوباره یک لبخند قشنگ ازش دیدم . نزدیک ظهر جمعه بود فشار آب کم بود، آب گرم وسردمی شد. دوش دو نفره با آب خالی که گرم سرد میشه جالب بود .جلو عقب رفتن زیر دوش با یه شریک اینطوری صفایی داشت . کمی هم خندیدن ، من و واقعا از هر نظر ارضا می کرد . با یک حوله که دو نفره به زحمت بهش پیچیده بودیم همدیگه رو خشک کردیم. به اتاق خواب برگشتم و لباس ها مو پوشیدم اونم یه گوشه ای لباس می پوشید ، برگشتم رو مبل نشستم حالا وقت حساب و کتاب بود. یه ایرانچک پنجاه تومانی داشتم و سی چهل تومنی هم نقد . از آشنایی که با انتخاب های اکبر داشتم مطمئن بودم دیگه بیشتر از 50 تومان نخواهد شد . اونم بعد از چند دقیقه برگشت با یک نگاه به و ضعیتش میشد فهمید که اون هم مثل من امروز رو خوب شروع کرده بود و راضی به نظر می رسید. پرسیدم که حسابمون چقدر شد عزیز اونم گفت که من از آشنا های محسن پول نمی گیرم یک جورایی با هم حساب داریم. از من اصرار از اون هم انکار واقعا داشتم عاجز می شدم ترسیدم که یه سوتی بدم و آدرس غلط من لو بره . اینطوری دیگه نمی تونستم اینجا برگردم ، بیخیال شدم و آماده ترک منزل. یه لحظه خواستم جنتلمن بازی در آرم و چک را رو جا کفشی بگذارم مردد شدم شایدم دلم نیومد. بعد از یک خداحافظی اون به من گفت راستی اسمت چی بود نخواستم خیلی هم دروغ باشه ی آخر فامیلم رو برداشتم و به جای اسمم بهش گفتم .نمی خواستم دوباره به چشماش نگاه کنم در و بستم و سریع پله ها رو دو تا یکی کردم و پایین اومدم و سریع از آپار تمان بیرون رفتم. این پول نگرفتن آخر کار وجدانم و قلقلک می داد. مو بایل اکبر رو گرفتم ولی جواب نداد .نمی دونم اونم کجا مشغول بود. نگاهی به ساعت موبایلم انداختم و در امتداد کوچه حرکت کردم

سرکوب نیاز جنسی زنان ایرانی توسط خودشان

تحقیق " گیتی ازگلی " ، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
87 درصد زنان اعلام می کنند تقریبا" هیچوقت در روابط زناشویی پیش قدم نمی شوند و 3/52 درصد اظهار می کنند ابراز نیاز جنسی زن کاری ناشایست است و 34 درصد می گویند حتی در صورت تمایل نباید زن شروع کننده باشد.
این درحالی است که میل جنسی در طول دوره ماهیانه متفاوت است. بطور مثال در موقع تخمک گذاری و قبل از عادت ماهیانه تمایل به برقراری ارتباط جنسی بیشتر است.
وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی به ارگاسم نرسیدن زنان را 5/23 تا 43 درصد و نرسیدن به فاز تحریک را 7/14 درصد اعلام کرده است. درحالی که تحقیقات در شمال و شرق تهران نشان میدهد که میزان به ارگاسم نرسیدن در جامعه از حداقل 8/62 درصد تا 5/85 درصد در تغییر است.از آنجا که بین رضایت جنسی با رضایت زناشویی و اعتماد به نفس ارتباط نزدیک وجود دارد و زنان، کمتر درباره این گونه مسایل به گفتگو می پردازند بنابراین رضایت جنسی در آنان بدون درمان می ماند.گفتنی است 2/85 درصد زنان نسبت به رابطه جنسی نگرش مثبت دارند .یعنی آنرا به عنوان نیاز بیان می کنند ! اما نحوه برخورد با آن را نمی دانند و در صورت وجود مشکل به مراکز بهداشت مراجعه نمی کنند . مراجعه آنان به این مراکز تنها در قالب خارش ، ترشحات زیاد و درد در ناحیه پایین شکم بیان می شود.تمایل جنسی از دوران بلوغ تا مرحله میانسالی افزایش می یابد که اوج آن در سن 30 سالگی است . در ضمن با افزایش طول مدت ازدواج و تعداد فرزندان میزان رسیدن به ارگاسم کمتر می شود. همچنین سطح وضعیت رفاهی زندگی در رسیدن به ارگاسم تاثیر مستقیم دارد.در پایان به این نکته توجه می شود که در شروع حاملگی به دلیل نداشتن ترس از ایجاد بارداری ، ارگاسم و تحریک بیشتراست ؛ اما با افزایش سن حاملگی به لحاظ ترس از آسیب به جنین کمتر می شود.
" گیتی ازگلی " ، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی که این مطالب نتایج تحقیقات اوست پیشنهاد می کند :‌" با توجه به وضعیت و اهمیت خانواده در جامعه ایران و این که رفع نیازهای مشروع با توجه به اعتقادات ایرانیان باید در چارچوب خانواده و به شکل صحیح صورت گیرد آمار نسبتا" بالای مشکل به ارگاسم نرسیدن ، باید نکته درخور تاملی برای برنامه ریزی مسئولان در جهت رفع خلاء موجود در آموزش روابط زناشویی قبل از ازدواج باشد

خوراکی موثر بر قوای جنسی

بعضی غذاها از قدیم به‌عنوان غذاهای تقویت‌کننده قوای جنسی معروف بوده‌اند. تحقیقات اخیر، درستی این موضوع را به اثبات رسانده است
سیب هم از میوه‌هایی است که باعث افزایش قوای جنسی می‌شود.
هروقت از سلامت جنسی و باروری صحبتی به میان می‌آید، پای مسائل زیادی به میان کشیده می‌شود، از خلق و خو و تفاهم بین زن و شوهر گرفته تا خوردن بعضی غذاها و نوشیدنی‌های خاص که البته قدیمی‌ترها اعتقاد خاصی به این جنبه دارند. با وجودی که ممکن است به‌نظر عجیب بیاید، ولی در این مورد قدیمی‌ترها حق دارند. این غذاها و نوشیدنی‌ها که میل جنسی را افزایش می‌دهند، <آفرودیزیاک‌> نامیده می‌شوند. این واژه از نام <آفرودیت>، الهه عشق و زیبایی یونان باستان گرفته شده است. البته مواد غذایی موِثر در میل جنسی در همه دنیا یکسان نیستند و در هر منطقه جغرافیایی، مردم انواع خاصی از خوراکی‌ها را می‌شناسند که به‌نظر آنها چنین خاصیتی دارند.
به‌طور کلی غذاها و نوشیدنی‌های پرانرژی و سایر غذاهای ادویه‌دار جزو مواد خوراکی تقویت‌کننده قوای جنسی به‌شمار می‌روند که این خاصیت را مدیون تاثیرات فیزیولوژیک خود هستند، زیرا باعث افزایش ضربان قلب و تعریق می‌شوند. مردم دوران باستان موادی مثل درخت جنسه، شاخ کرگدن و انواع صدف‌ها را هم به‌عنوان مواد محرک قوای جنسی می‌شناختند!
موادی معجزه‌گر در آشپزخانه
آشپزخانه منزل شما همواره محل نگهداری موادی هستند که اثراتی جالب و معجزه‌آسا دارند. این مسئله، در مورد قوای جنسی هم کاملا صدق می‌کند و شما می‌توانید مواد موثر بر سلامت قوای جنسی را در آشپزخانه منزلتان پیدا کنید البته اگر بدانید که هر کدام از این مواد در کدام مرحله از سلامت جنسی موثرند، آن‌وقت می‌توانید تاثیر آنها را به حداکثر برسانید.
به‌طور کلی، مواد غذایی مختلف، تاثیرات متفاوتی دارند و ازنظر فیزیولوژی تاثیرات خاصی بر بدن اعمال می‌کنند. مثلا بعضی غذاها مهارکننده‌های قوای جنسی را کاهش می‌دهند و به این ترتیب باعث افزایش میل جنسی می‌شوند، بعضی دیگر جریان خون سیستم تناسلی را افزایش می‌دهند و تعدادی دیگر از غذاها نیز هورمون‌های شادی ترشح می‌کنند. دانشمندان، مواد خوراکی محرک و تقویت‌کننده قوای جنسی را براساس اثرات فیزیولوژیک آنها در بدن و چگونگی اثر آنها بر افزایش قوای جنسی به سه دسته تقسیم می‌کنند:
غذاهای نشاط‌آور
بعضی غذاها مواد شیمیایی و هورمون‌هایی را ترشح می‌کنند که افراد را سرحال آورده و خوشحال می‌کند. در این شرایط فرد ازنظر روحی احساس اعتماد به نفس می‌کند، مهارکننده‌های ذهنی او کم می‌شود و با نشاط‌تر به‌نظر می‌رسد. نتیجه این وضعیت این است که یکی از مراحل جنسی که آمادگی روحی است، فراهم می‌شود. این مواد غذایی شامل موارد زیر است:‌
فلفل تند و غذاهای ادویه‌دار و تند که باعث افزایش پمپاژقلب می‌شوند.
موز که حاوی مواد شیمیایی خاصی است و ازنظر روحی فرد را بانشاط می‌کند و اعتماد به نفس را تقویت می‌کند.
هویج که به علت داشتن مقادیر زیادی فیبر باعث می‌شود میل جنسی افزایش پیدا کند. غذاهای دلفریب
در مرحله بعدی که همان مرحله تهییج است، مواد خوراکی موثر بر قوای جنسی باعث رهاشدن هورمون‌های جنسی مثل تستوسترون می‌شوند، انرژی فرد را تقویت کرده و جریان خون سیستم تناسلی را افزایش می‌دهند. این غذاها شامل موارد زیر است:
میگو و سایر غذاهای دریایی که حاوی ید فراوان بوده وبرای غده تیروئید ضروری هستند.
شکلات که نه تنها حاوی کافئین است بلکه اسید آمینه‌ای با نام فنیل آلانین دارد که میزان ماده‌ای به نام فنیل اتیل آمین را در مغز افزایش می‌دهد. این ماده یک آمفتامین طبیعی است که محرک سیستم مغزی محسوب می‌شود.‌
زنجبیل که باعث افزایش جریان خون دستگاه تناسلی در مرد و زن می‌شود.
زیتون که نوع سبز آن در مردان و نوع سیاه آن در زنان باعث تقویت قوای جنسی می‌شود.‌
گوجه‌فرنگی که به آن سیب عشقی می‌گویند و محرک نیروی جنسی است.
سیب که این میوه نیز باعث افزایش قوای جنسی می‌شود.
غذاهایی که عملکرد سیستم تناسلی را بهبود می‌دهند
این دسته، مواد خوراکی هستند که حتی بوی آنها نیز در تقویت و بهبود عملکرد قوای جنسی موثر است مثلا پیتزای پنیر جریان خون دستگاه تناسلی را 5 درصد افزایش می‌دهد، ذرت بو داده با کره تا 9درصد و کدو حلوایی تا 40درصدو گیاه اسطوخودوس نیز تا حدود 40درصد جریان خون دستگاه تناسلی را زیاد می‌کنند. این در حالی است که عطری که از گل‌ها گرفته شده باشد تنها 3درصد جریان خون دستگاه تناسلی را افزایش می‌دهد. بنابراین تاثیر بوی غذاها از اسانس گل ها بیشتر است.‌
سایر مواد خوراکی موثر بر قوای جنسی
1 جوشاندن و خوردن مارچوبه به مدت سه روز متوالی، سیستم تناسلی را در مردان و زنان تقویت می‌کند. چینی‌ها در قدیم از این خاصیت مارچوبه برای درمان بعضی از بیماری‌های جنسی و کلیوی استفاده می‌کردند.
2 انجیر از دوران قدیم به‌عنوان محرک قوای جنسی شناخته شده است زیرا حاوی املاح مختلفی است که در تولید هورمون‌های جنسی نقش دارند.‌
3 عسل حاوی ویتامین‌های گروه B و املاحی خاص است و سلامت قوای جنسی در زن و مرد را تقویت می‌کند. ضمنا قند موجود در عسل سهل‌الهضم بوده، سریع جذب می‌شود و انرژی خوبی به فرد می‌دهد. شاید نام <ماه عسل> هم از همین موضوع منشا گرفته باشد!
البته تاثیر این غذاها بر روی قوای جنسی افراد از شخصی به شخص دیگر متفاوت است و خود افراد باید تاثیر این خوراکی‌ها را بر روی سلامت جنسی خود امتحان کنند. درضمن توصیه اداره نظارت بر غذا و داروی امریکا را فراموش نکنید: <نباید هر دارو یا ماده ساختگی را که ادعا می‌شود بر روی قوای جنسی تاثیر دارند مصرف کنید. بسیاری از این مواد، نه تنها مفید نیستند بلکه برای بدن مضر هم محسوب می‌شوند

جلوگیری از حاملگی پس از مقاربت

خانمها به دنبال شک به عدم موفقیت روش تنظیم خانواده مورد استفاده و یا پس از مقاربت محافظت نشده میتوانند از روشهای اورژانسی پیشگیری از بارداری استفاده کنند. متاسفانه بسیاری از افراد به دلیل عدم اطلاع از وجود چنین روشهایی، دچار حاملگی ناخواسته و عوارض ناشی از آن میشوند. پیشگیری از بارداری بعد از مقاربت از سال 1960 در امریکا انجام شده است. در ایالات متحده امریکا محصولات اختصاصی و رژیمهای دارویی تائید شده ای به این منظور وجود دارد. میزان اثر بخشی پیشگیری از این طریق حدود 75 تا 85 درصد است. هنگامیکه این روشها طی 72 ساعت بعد از مقاربت استفاده شوند بسیار موثرتر خواهند بود.
پیشگیری از بارداری بعد از مقاربت (morning after pills) یک روش جلوگیری از بارداری است که میتواند شانس حاملگی را به 1 تا 2 درصد کاهش دهد. استفاده از این روشها میزان سقط جنین در فاصله سالهای 1994 تا 2000 میلادی در امریکا را حدودا" 43 درصد کاهش داده است.
شایعترین موارد استفاده از این روش عبارتند از: 1- تجاوز جنسی2- شکست روشهای ضد بارداری سدی مانند پارگی کاندوم3- اطمینان از عدم موفقیت سایر روشهای جلوگیری از بارداری
روشها:اداره نظارت بر دارو و غذا در امریکا FDA سه روش برای پیشگیری اورژانسی از بارداری را تایید کرده است که عبارتند از رژیمهای: Yuzepe, plan B, Preven . در ایران با توجه به داروهای موجود میتوان از یکی از روشهای زیر استفاده کرد:1- مصرف دو قرص ضد بارداری نوع HD باهم و تکرار آن 12 ساعت بعد.2- مصرف دو قرص استروژن 1.25 میلی گرمی هر 12 ساعت برای 5 روز.3- مصرف دو دوز 600 میلی گرمی دانازول به فاصله 12 ساعت.
همچنین در یک روش دیگر بجای استفاده از قرصهای فوق میتوان حداکثر 5 روز بعد از مقاربت یک آی یو دی مسی در رحم جایگزین کرد.
در تمام این روشها دوز اول دارو ظرف 72 ساعت بعد از مقاربت تجویز میشود. هرچه فاصله زمانی بین مصرف دارو و مقاربت کاهش یابد، اثر بخشی روش مورد استفاده بیشتر خواهد بود. میزان شکست روشهای هورمونی در صورتیکه تا روز سوم مورد استفاده قرار گیرند حدود 4 درصد و در روز پنجم 10 درصد خواهد بود.
عوارض جانبی:شایعترین عارضه جانبی این روشها تهوع و استفراغ است و در 30 تا 60 درصد استفاده کنندگان دیده میشود. معمولا" این عارضه بیشتر از 2 روز طول نخواهدکشید. اگر یکساعت پیش از خوردن دارو، یک داروی ضد استفراغ مصرف شود، میزان بروز و شدت تهوع و استفراغ کاهش می یابد.
موارد منع مصرف:1- بارداری2- حساسیت به هریک از داروهای مورد استفاده3- خونریزی غیرطبیعی دستگاه تناسلی با علت نامشخص

خطر کوری ناشی از مصرف داروهای نیرو بخش جنسی

مقام‌های بهداشتی آمریکا سرگرم بررسی گزارش‌هایی از بروز درجات مختلف نابینایی در شماری از مردانی که داروی تقویت قوای جنسی (وایاگرا) مصرف می‌کنند، هستند.
به گزارش پایگاه اینترنتی بی‌بی‌سی، اداره مواد غذایی و دارویی آمریکا (اف دی ای)، ‪ ۵۰‬مورد عارضه چشمی را که می‌تواند در مردان مبتلا به ناراحتی قلبی یا دیابت روی دهد، شناسایی کرده است.
با این حال "اف دی ای" معتقد است: هنوز هیچ شاهدی مبنی بر عوارض نابینایی ناشی از مصرف داروهای تقویت قوای جنسی پیدا نکرده است.
از زمان عرضه داروهای تقویت‌کننده قوای جنسی جدید در سال ‪ ۱۹۹۸‬تاکنون بیش از ‪ ۲۰‬میلیون مرد در سراسر جهان از آن استفاده کرده‌اند.
یک سخنگوی شرکت "فایزر" سازنده این داروها گفته است که این شرکت اصلاح برچسب‌های هشداردهنده روی بسته‌های این داروها را مد نظر قرار داده است.
"دانی یل واتس" گفت: ما برای هشدار روی دارو به طوری که وقوع این موارد نادر چشمی را منعکس کند، سرگرم گفت و گو با اف دی‌ای هستیم.
وی گفت: کسانی که داروهای تقویت جنسی را مصرف می‌کنند، اغلب مبتلا به آن دسته از بیماری‌هایی هستند که می‌تواند باعث کوری شود.
در میان ‪ ۱۳‬هزار نفری که در آزمایش‌های کلینیکی برای امتحان این داروها شرکت کردند، حتی یک مورد ناراحتی چشمی مشاهده نشده بود.
این ناراحتی که به "نایون" (‪ (NAION‬موسوم است، باعث تحلیل سریع قوای چشم می‌شود و در حادترین موارد به کوری کامل منجر خواهد شد.
دکتر "هوارد پومرانز" از نویسندگان گزارشی درباره این بیماری که در ماه آوریل در نشریه "نورو اوپتالمولوژی" چاپ شد، گفت: این دارو از مدت‌ها پیش به مشکلات بینایی ارتباط داده شده بود.
وی افزود: معلوم شده که برخی از کسانیکه داروهای تقویت جنسی مصرف می کنند، موقتا رنگ‌ها را متفاوت از آنچه هست می‌بینند، اما نایون یک بیماری خیلی جدی تر است.
پومرانز گفت: این مشکل به درستی درک نشده، زیرا اکثر مردم لازم نمی دانند به چشم پزشک خود بگویند که داروی تقویت قوای جنسی مصرف می‌کنند.
وی ادامه می‌دهد: مردها با انجام یک آزمایش ساده می‌توانند از این بیماری پرهیز کنند.
دکتر "ژوان رین" از آژانس نظارت و وضع مقررات بر مواد دارویی و بهداشتی بریتانیا گفت: تاکنون تنها شش گزارش درباره واکنش منفی به داروهای تقویت قوای جنسی که منجر به کوری شده، دریافت کرده است.
این در حالی است که در بریتانیا برای ‪ ۹۰۰‬هزار نفر داروی تقویت قوای جنسی تجویز شده است.
رین می‌گوید: مساله توسط ضابطان اروپایی تحت بررسی است، اما تاکنون هیچ شاهد قطعی که نشان دهد داروی تقویت قوای جنسی عامل ناراحتی چشم بوده یافت نشده است.
وی افزود: "عاقلانه نیست که بیماران دارو را از طریق اینترنت (بدون تجویز پزشک) خریداری کنند

G - SPOT در مردان

آنال سکس و ماساژ از پشت و موارد این چنین تا اکنون همچنان یک تابو برای افراد باقی مانده است. تکنیکهای سکس از پشت از جمله تکنیکهایی است که زنان و مردان کمی با توجه به نوع گرایشات آنها ، حاضر به انجام آن هستند و یا اینقدر با خود راحت گردیده اند که بتوانند از آن لذت ببرند. در زنان مدام از نقطه جی حرف زده میشود و مدام بروی شناسایی آن تاکید می گردد. در مردان این نقطه حساس و قدرتمند پروستات میباشد که در آنال کانال قرار گرفته است. کار اصلی پروستات کمک به بخش تولید مثل می باشد. پروستات قبل از برون پاشی منی در مردان ، ماده ای را به آن اضافه می کند که تاثیر مستقیم در حیات و نقل و انتقال اسپرمها و عمر آنها دارد.اما اینکه شما باید چگونه این لذت را به مرد خود بدهید. در ابتدا باید بدانید که با شروع ماساژ همسر شما ممکن است احساس کند که باید ادرار و یا مدفوع نماید. همچنین بدانید که باید ناخنهای دست خود را بگیرید و سوهان زده باشید که هیچ زائده تیزی در آن نباشد. آرامش شما نیز اهمیت دارد. اینکه شما و همسرتان آرام باشید مسیر حرکت را بسمت لذت سوق خواهد داد. پس سعی کنید آرامش خود را بدست آورید . بعضی ها با حمام آب گرم ریلکس بهتری می شوند . شروع به ماساژ وی نمایید. آرام دستتان را بروی بدن وی حرکت دهید . و به آرامی بسمت پشت وی دست خود را بغلتانید. حتما از مواد چرب کننده استفاده نمایید چه در طول ماساژ و چه در طول وارد کردن انگشت خود بداخل آنال. برای اینکه احساس بهتر داشته باشید و همینطور سلامت بیشتر می توانید از یک دست کش لاتکس استفاده نمایید. شروع به مالش عضله اسفنگتر پشت وی کنید. آن را چرب نماید و آرام با انگشت اشاره خود به آن کمی فشار بیاورید.بخاطر بسپارید که این عضله براحتی باز میگردد و فقط احتیاج به کمی زمان وآمادگی دارد. پس از فشار و زور بی مورد استفاده نکنید. زمانیکه عضله احساس راحتی نماید خود را شل می نماید . می توانید از روغن و مواد چرب کننده مخصوص استفاده کنید که دمای بالاتری دارند و آنال را گرم می کنند. پس از وارد کردن انگشت اشاره خود به آرامی شروع به ماساژ نمایید..در ابتدا شاید لازم باشد که در این مرحله باز هم دست نگه دارید و بگذارید که انگشت فقط داخل بماند و با دست دیگر برای مدتی شروع به ماساژ بیضه ها و آلت وی نمایید تا بدینوسیله باز هم زمان برای آلت و عضله آنال فراهم گردد تا خود را با شرایط هماهنگ سازد. شما می توانید فضای بین بیضه ها و آنال را هم ماساژ دهید ، بمالید و یا فشار دهید . این نیز به تسریع پروسه کمک خواهد کرد. این شروع ماساژ است و شما احتیاج دارید که بدانید همسر شما چه احساسی دارد پس برای همین مهم بهتر است که مدام وی را تشویق کنید که در مورد احساسش با شما حرف بزند و بگوید که چه کنید. در زمانیکه دیدید همسر شما شروع به لذت بردن از ماساژ نمود می توانید انگشت میانه خود را نیز وارد نمایید. بخاطر بسپارید که حتما اینکار را با چرب کردن بیشتر و استفاده از روان کننده های مربوطه انجام دهید. بخاطر بسپارید که هردو شما نا آشنا هستید و بهتر است که این تمرینات را در پوزیشنهای مختلف امتحان کنید تا دریابید کدامیک بیشتر لذتبخش و راحتر می باشد. در این زمان شما می توانید بروی کمر وی دراز بکشید و وقتی که احساس کردید همسر شما آرامش کافی دارد انگشت خود را به آرامی به اندازه یک اینچ به سمت بالا و بروی دیواره آنال کانال بالا ببرید .سعی کنید که برآمدگی را بروی آن شناسایی نمایید. این پروستات است. زمانیکه آن را پیدا کردید سعی کنید به آرامی انگشت خود را به شیوه حرکت اشاره " بیا بیا " تکان دهید و بروی آن مالش ایجاد نمایید. دقت نمایید که شما در حال استفاده از پوست و انگشت خود هستید و نباید با ناخن به آن ضربه یا فشاری وارد نمایید. حال از همسرتان بپرسید که چه حسی دارد و چه می خواهد. آیا فشار بیشتری احتیاج دارد و یا کمتر ؟ آیا سرعت بیشتر می خواهد یا کمتر ؟ در این حالت بسیاری از مردان دوست دارند که همزمان اورال سکس نیز داشته باشند . پس سعی کنید که از پوزیشنهایی استفاده کنید که همزمان بتوانید به وی اورال سکس را برسانید. در غیر اینصورت بیضه ها و آلت وی را نیز چرب کنید و با دست دیگر شروع به مالش و ماساژ آن نمایید.
بخاطر بسپارید که ماساژ آنال ممکن است که برای مدتی به وی این حس را بدهد که می خواهد به دست شویی برود! بیاد بسپارید که این تنا یک حس است و عموما اصلا چنین چیزی صورت نمی گیرد. در زمان آنال سکس مخصوصا ، بدن تمامی مواد زائد را بسمت عقب برگشت میدهد تا ممانعتی صورت نگیرد. این را بخاطر بسپارید که اگر همسر شما چندان در مراحل اول احساس رضایت نداشت این تنها بخاطر این است که باید به آن عادت کند. باید ذهن خود را نیز آزاد نماید . بسیاری از مردان ارگاسمهای شدیدی را در طول ماساژ دارا می گردند و مانند زنان شدیدا آنها را تحریک می نماید . اینکه عموما مردان و بخصوص افراد گی از رابطه آنال لذت می برند این است که سر آلت نیز دقیقا همین تماس را با پروستات برقرار می کند و لذت ناشی را آید فرد می نماید . نکته دیگر اینکه آنال سکس احتیاج به ذهنیتی گشوده و آرام دارد . هرگونه اصرار به زور یا فشار یا چنین چیزهایی باعث عدم بدست آوردن لذت و دریافت ناراحتی خواهد گردید. این مسئله در زنان همواره عنوان می گردد که آنها باید از نظر ذهنی برای سکس آماده باشند در غیر اینصورت آنها جز درد و فشار چیزی بدست نخواهند آورد. این مسئله در مورد مردان و آنال سکس نیز صدق میکند .
امیدوارم این تمرینات باعث گردد که شما بتوانید تجربه های جدیدی را کسب کنید و همینطور دریابید که تمامی این مسائل احتیاج به اطمینان طرفین به یکدیگر دارد

حرفی که زنان نباید به شوهرانشان بزنند

من می دانم که شما الان در حال فکر کردن به چه چیزی هستید. اینکه زوجهای ازدواج کرده نباید هیچ رازی را داشته باشند و باید همه چیز را با شوهرشان در میان بگذارند اما به اعتقاد من این حرف تنها مزخرفی بیش نیست! چیزهایی وجود دارد که قطعاٌ شما نباید آن را با همسرتان در میان بگذارید.باید دهنتان را ببندید و حرف نزنید.مهم نیست که در چه شرایطی باشید و در چه وضعیتی . جمله بزرگی رو بخاطر می آورم که بحق می گفت : چیزی را که نمی داند وی را نخواهد نرنجاند!
هرگز در مورد مادر وی چیزی بر زبان نیارید . مهم نیست که وی آدم بدی است یا آدم خوبی . این قانون طلایی را بیاد بسپارید که دهانتان را چفت کنید! این کاملا قابل پیش بینی است که شما بدلایلی از مادر شوهرتان خاطره جالبی ندارید و میبینید که همسرتان یک روز در حال حرف زدن در باره وی است.اینکه چقدر زن شریف ، با ارزش و دارای فلان خصلتهاست. روز دیگر ببینید که همسرتان مدام در حال بد و بیراه گفتن به وی می باشد و اینکه وی چقدر خود خواه و رذل است! اینجا جایی است که ممکن است شما به اشتباه با عصبانیت وی همراهی کنید و در نتیجه پرونده خود را باطل کنید! به هوش باشید . هرچه شد فقط زبانتان را ببرید! او می تواند هرچه که می خواهد در مورد مادرش بگوید . تعریف یا بد و بیراه ! به شما مربوط نیست! سعی کنید نظراتتان را برای دوستان یا کسان دیگری که با آنها نیز ارتباط عاطفی و روانی دارید نگه دارید . اعتماد داشته باشید که کار غلطی نمی کنید!
با نزدیکترین دوست همسرتان خودمانی نشوید!
مهم نیست که وی چقدر دوست خوبی است و یا فرد قابل اعتمادی. حریم خود را حفظ کنید.گاهی بعضی از شوخی ها در حریم های خانوادگی چیز جالبی نیست اما همان شوخی در حریم دوستی کاملا هم چیز جالبی است! بگذارید همه چیز حد و مرز خود را داشته باشد.
هرگز در مورد روابط جنسی که در گذشته و قبل از ازدواج داشتید حرف نزنید!
خب ، من فکر می کنم که این رسم دخترها هست که بر خلاف پسرها که عادت دارند یک کار را صد جا تعریف کنند ، آنها صد کار را یک جا هم تعریف نمی کنند! اما به هر حال این را هم باید گفت.هرگز در مورد این مسائل سخنرانی نکنید.اگرچه که در حد اطلاع وی باید از گذشته شما با خبر باشد اما این ماکزیمم حد اطلاع وی باید باشد! نه بیشتر ! اگر شما مشروب خور حرفه ای بودید یا 10 تا پسر را تا لب برکه تشنه می بردید و بر میگردانید و یا هر کسی که بوده اید به یاد داشته باشید که : " اصلاٌ مهم نیست که بودید! " من برای همسرم کاملا شرح خواهم داد که برایم اهمیتی ندارد که چه کرده و که بوده. از این لحظه که متعهد می شود به محض اینکه بفهمم وی کوچکترین قدم نامربوطی برداشته بلافاصله از وی جدا خواهم شد ، بچه ها را به وی خواهم سپرد ، و دیگر من را نخواهد دید! به تجربه بنظر هم میرسد که این کلام کاملا هم موثر بوده است! اما گذشته از شوخی شما باید از خود بپرسید که رابطه جدی و زناشویی با صداقت شما ، در این زمینه چه سودی خواهد برد؟ آیا اعترافات صادقانه شما نفعی هم خواهد داشت یا اینکه فقط فکر میکنید همسر شما از صداقت شما به نیت پاک شما پی میبرد؟ اصلا اینطور نیست! برای همین منظور بهتر است ساکت باشید!
هرگز به وی نگویید که فلان دوست شما زیر سرش بلند شده است!
این بحث زنانه را برای خودتان و دوستانتان نگه دارید. این مسئله را اصلا علنی نکنید. شما همانطور که در مرحله قبل دیدید باید عمل کنید و از هر چنین چیزی باید فرار کنید و نشان دهید که چنین کاری بسیار نا مناسب است. اینکه بخواهید ماجرایی را برای وی تعریف کنید تا به وی بفهمانید شما چقدر شخصیت سالمی دارید و وی باید قدر شما را بداند چیزیست که در مغز شما می گذرد. در مغز یک مرد تنها این نکته است که چه باعث شده که همسر این دوست من اختیارش را از دست بدهد؟ وی چه نداشته که دوست پسر جدیدش دارد؟ آیا من هم آن را دارم؟ نکند دوست همسرم بخواهد همسرم را هم متوجه فقدان آن در من کند؟. حالا بشینید 30 سال توضیح بدید! فایده نخواهد داشت. از طرف دیگر خدا بداد دعواهای شما و موشکهایی که وی بطرف شما پرتاب خواهد کرد برسد!
هرگز و هرگز به وی نگویید که وی به اندازه ای که قبلا در سکس قدرت داشته نیست!
تاپانچه ای بروی شقیقه خود بگذارید و هر وقت خواستید این جمله را بگید ماشه آن را بچکانید! عزیز من ، واقعا باید بدانید که اگر حرف جالبی برای زدن ندارید بهتر است اصلا حرف نزنید! با این جمله وی را براحتی 10 سال پیرتر خواهید کرد . مسلما اگر می خواهید وی را بکشید و از وی انتقام بگیرید این راه خوبی است اما اگر صرفا از وی دلخورید ولی وی را دوست دارید زبانتان را گاز بگیرید ! این جمله بمانند این است که وی را در خواب آرام بعد از ظهری خود ، با بنزین به آتش بکشید!! وی برای همیشه از شما دلخور خواهد بود.
هرگز چیزی نگویید که احساس کند نسبت به جریانات شغلی وی ناراضی هستید!
" قانون هر غلطی میکنی بکن ! من بهت اطمینان دارم ! "
این یکی از اشکالاتیست که اکثر زنان میکنند. خارج ازغرغر های آنها در مورد کار همسرشان ، وی وقتی از سر کار به خانه بر میگردد بهش بدجور پیله می کنند! می خواهند بدانند که چه شده که همسرشان اینقدر خسته و عصبانی است! مدام سوال می کنند و توضیح می خواهند و سعی می کنند که ماجرا را منطقی ارزیابی کنند و مدام جواب به هر خط شکایت همسر می دهند.سعی می کنند به وی حالی کنند که طرف وی هستند اما وی باید آرام باشد! بسیار ساده در روزهای بعد موقع دعوا اعلام می کنند که تو انتظار داری که مردم بدانند تو چه هستی ولی تو خودت هنوز نمی دانی که چه هستی و چه می خواهی! من اما می دانم که تو فلان و فلان هستی.غر میزنی ، فکر می کنی خیلی می فهمی و و و و .... وی از خود دفاع خواهد کرد و خواهد گقت که من فکر می کردم تو به من اطمینان داری! و شما هم می خواهید گندتان را درست کنید و می گویید البته که دارم اما فلان و فلان! بعد از کلمه اما دیگر توضیح شما معنی نخواهد داشت! شما کار را خراب کرده اید! کسی نیست که بشما حالی کند که شما قرار نیست منشی وی باشید بلکه قرار است همسر وی باشید.قرار نیست چون زندگی کاری وی بشما هم ربط دارد در آن دخالت کنید و مسولیتی که با وی است را بررسی کنید!
هرگز به وی نگویید از وی طلاق خواهید گرفت مگر اینکه فلان کار را انجام دهد!
مثل احمقها مدام همسر خود را تهدید به طلاق نکنید . به وی به اشتباه نخورانید که یک پای شما همیشه بیرون در است! ساک شما همیشه بسته است! خانه مادر شما همیشه هست! و بدتر اینکه بدانید دارید بلوف میزنید و یک لحظه بدون وی زنده نمی مانید! دفعه بعد که خواستید فریاد بزنید از جلوی چشم من دور شو ! دیگه نمی خواهم ببینمت! یک لحظه خود را کنترل کنید و کلمه را در دهانتان بخشکانید. اگر این کار را نکردید البته ممکن است جواب بشنوید که وی جایی نمی رود و این دیوونه بازی هاچیست ، اما این دست رو تو دادن خاصیت همیشگی مردان نیست. بی جهت زندگی را با دری وری مشوش نکنید.مردی که بداند همیشه احتمالی وجود دارد که به خانه بیاید و شما در آن نباشید هرگز بشما واقعا لطف نمی کند!
هرگز نگویید که شما بیشتر از وی حقوق میگیرید !
چه می خواهید بکنید؟ چطور است اصلا دریل را برداریم و مغزش را سوراخ کنیم؟ ها ؟!
یادتان باشد 3 اصل مهم در مورد پول و مسائل مالی اینهاست :
پول شما و پول وی ندارد - اما پول شما و وی از هم جدا باشد!
پول " من " در کلمات بکار نبرید
نگویید "اگه پول کم داری من دارم! " " می خواهد ماشین بخرد یا فرضا خونه . بعد راه می افتید دور میزنید دور ماشین حسابش و فضولی میکنید و آخرش می گویید این مقدار بهش می دید! این غلطه! برید و وقتی میبینین که داره موهاش رو می کشه و فکر میکنه با فنجان چای خودتان ریلکس بشنین کنارش و بگید که " منم یه مقدار پس انداز دارم - نمی دونم چقدر دقیقا - ولی شماره کارتم رو بهت میدم ببین میتونه اینم کمکی کنه ؟ " اما کاری نکنین برعکس این هم! یعنی اینقدر بی خیال نشون بدید که نتیجه بدتر داشته باشه! سعی کنید لحظه را دریابید !
به عشقهای جوانی خود اعتراف نکنید!
ساده و روشن ! می دانید چرا ؟

Read more » Comments (1) »
چگونه میتوانید مرد ایده آل همسرتان باشید؟
Published: Feb 20, 2010 by admin Filed under: آموزش های عمومی سکس
چگونه میتوانید مرد ایده آل همسرتان باشید؟
حتما در دوران تجردتان مواقعـی پـیـش آمـده کـه شـنــیـدهباشـیـد خــانمها معمولا نمی توانند مرد نجیب، حساس وخـوب و مـهـربـان مـورد نـظـر خـود را پـیـدا نمایند. همچنینمطمئنا برای شما هم پیش آمده که بخواهید آن مرد موردنـــظر باشید و حتما فکر کرده اید که نباید در مقابل خانمهامـقـاومــت زیادی از خود نشان دهید. ولی در کمال نابوریایــن مورد جواب نخواهد داد، خانمهای زیادی اطراف شــماوجـود خــــواهند داشت اما با هیچ کدام از آنان نمی توانیدرابطه عـاشقـانـه داشـته بـاشیـــد و زندگی مشترک شروعکـنـید. در نـهایـت سرگردان می شـــوید که در چه جهنمیگرفتار آمده اید.
من این قضیه را برای شما روشن خواهم کرد، تفاوت قابل توجهی بین آنچه که خانمها از مرد مورد نظرشان انتظار دارند و خصوصیات واقعی آن شخص وجود دارد. به عبارت دیگر، خصوصیات واقعی فرد مورد نظر و اسطوره ای که طرف مقابل از شخص مورد نظر برای خود ساخته است. آنچه در زیر آمده برخی از عمومی ترین خصوصیات ذکر شده از مرد مورد نظر می باشد، همچنین این مطلب که آیا این موارد آنقدر صحت دارند که بتوان روی آنان حساب کرد نیز مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
مرد حساس
بسیاری از خانمها اذعان می کنند به مرد حساسی علاقه مندند که از بیان مداوم احساسات خود واهمه نداشته باشد، وقتی این مورد زیاد تکرار می شود با احساس زنانه او هماهنگ است حال هر معنی داشته باشد مهم نیست. این مردی است که رفتار مردانه ندارد.
بنابراین چنین مردی در نهایت هر زنی را از خود می راند و انتظارات او را نیز بالا می برد (این مورد زمانی روی می دهد که مرد بسیار احساساتی و نفوذ پذیر باشد). البته این بدان معنا نیست که خانمها یک انسان بی احساس و حیوان صفت را می پسندند که همیشه به آنان بی احترامی نماید و اعصاب آنان را خورد کند. بنابراین خانمها به دنبال چه نوع مردی هستند؟ مردی بین دو مورد ذکر شده. مردی که نه زیاد احساساتی باشد و نه زیاد بی احساس. به عنوان مثال در صورت درگذشت یکی از بستگان نزدیک عادی است که مردها فریاد بزنند اما این مورد برای بیستم بار به یاد آوری یک نمایش، بسیار غیر عادی خواهد بود.
همچنین، زمانی که خانمها به شخصی واقعا علاقه مند باشند، رفتار آنان کمی مرموز و عجیب می شود. پس باید بدانید که چه موقع باید کنار او باشید و چه موقع باید تنهایش بگذارید. به عنوان مثال در صورتی که به شما با حالتی گریان زنگ بزند چرا که یکی از بدترین هفته های زندگی اش را گذرانده و شما به خوبی با او رفتار نکنید، اصلا رفتار خوبی نخواهد بود پس عصبی اش نکنید و به او زنگ بزنید.
بر خلاف باور عمومی سن جوانی سن حساس، خوب و پر از سلحشوری و فتوت میباشد. با این وجود خانمها مرد بسیار احساساتی را دوست ندارند، آنها یک مرد واقعی با احساسات مردانه را می پسندند. اما باز هم سخن از تعادل می باشد. چنانچه سعی در تحت تاثیر قرار دادن ما از طریق احساساتی بودن زیاد دارید، احساسات ما را خاموش خواهید کرد، اما چنانچه با اغوش باز در را به روی همسرتان باز کنید و برایش چای بریزید و به او خسته نباشید بگویید، راه درست را بر گزیده اید.
پولدار پولدار
اغلب آقایان فکر می کنند خانمها یک مرد پولدار موفق با ماشین آخر سیستم و آپارتمان مجلل می خواهند. اما درست نیست، چرا که اغلب خصوصیات خوب آقایان است که خانمها را تحت تاثیر قرار می دهد نه حسابهای بانکی آنان.
خانمها مردی را خواهند پسندید که قادر به ایجاد یک زندگی خوب و راحت باشد همچنین بلند پرواز باشد نه اینکه ناگهان ارث پدری به او رسیده و از طریق آن خوشبخت و پولدار شود. چرا که به قول معروف باد آورده را باد می برد، بنابراین خانهما می خواهند بدانند آیا واقعا مردشان قدرت بدست آوردن پول و جرات چرخاندن یک زندگی را دارد یا نه.

هواداران تام کروز
به غیر از زنان پست و فرومایه و دختران نوجوان، دیگر خانمها از شما انتظار نخواهند داشت که مانند یک ستاره سینما عمل کنید. آنچه که آنان از شما انتظار دارند اینست که از آنچه به دست می آورند، نهایت استفاده را بکنید و به خودتان اهمیت دهید، اعتماد بنفس و جذبه بالائی داشته و توان استفاده از آن در اداره زندگی را داشته باشید. همچنین بدانید که چه مدلها و رنگهایی به شما می آید و از آنان استفاده نمائید.
سعی کنید کسی نباشید که در دراز مدت نتیجه معکوس برای خانمها داشته باشید. به خاطر خدا سعی کنید از شخصیت خودتان لذت ببرید و هوش خانمها را با بازی دادنهای مشخص و واضح آزمایش نکنید تا آنان را مجبور کنید دوستتان داشته باشند.

مرد خانواده
زنی که به دنبال چیزی بیش از یک عیش و نوش زود گذر است می خواهد با مردی باشد که حداقل از زندگی در بین سرو صدای بچه ها برای خود جهنم نسازد و بچه ها را دوست داشته باشد. لازم نیست کژپنداری کنید و فکر کنید که زنها به دنبال پدری برای فرزندان متولد نشده شان هستند. این فقط بدین معناست که چنانچه خانمها برای خود در آینده فرزندی تصور کنند، مایلند شریک زندگی آنان کسی باشد که مانند آنان فکر کند، بنابراین اگر روزی زنی احساس کند که باردار است نگران این نباشد که این قضیه برای همسرش شک بدی است و یا اینکه نگران این نباشد که همسرش از او بخواهد بچه را سقط کند؛ این مرد مورد علاقه اوست.
همچنین اغلب خانمها مایلند با کسی زندگی کنند که با افراد خانواده آنان رابطه خوبی داشته باشد و با آنان با احترام و مهربانی برخورد نماید. این قضیه نشان می دهد که او برای مفهوم خانواده ارزش قائل است و اهمیت یک رابطه خوب و نزدیک داشتن را در خانواده می داند.
خصوصیات دیگری که زنها در زندگی برای مرد مورد علاقه اشان به دنبال آن هستند عبارتند از:
یک اخلاق خوب که فقط مختص به شوخی و مزه ریختن با دیگران نمی شود وفاداری (هیچ زنی وجود یک هوو را تحمل نمی کند) احترام مهربانی گرما هوشمندی تفاهمموارد بالا را به خاطر بسپارید، چرا که شانس شما برای اینکه مرد مورد علاقه خانمی باشید را افزایش می دهد. نگران نباشید لازم نیست نقش مرد رویائی را بازی کنید که سوار بر اسب سفید برای خوشبخت کردن خانمی از راه می رسد

باید در مورد عشق و سکس بدانیم

عشقی که شکیبایی و مهربانی در آن جای داشته باشد شما را قطعا سالم نگه خواهد داشت. 10 نکته زیر را بخاطر بسپارید اگر با عشق مشکل دارید.

عشق بمانند شکلات است!
یکی از چیزهایی که تازه ازدواج کرده ها با آن مشکل دارند این است که با وجود تلاش بسیار آنچنان که می خواهند از یکدیگر دریافت نمی کنند . دلیلی که نمی دانند این است که عشق در اصل یک مدل از واکنشها ، وابستگی و اعتیاد شیمیایی در بدن است. دکتر هلن فیشر می گوید که پدیده عاشق شدن از فعال شدن بخش لذت در مغز ناشی می گردد که این مرکز باعث می شود هورمونهای شیمیایی لذت آور بیشتری در بدن ترشح شود که نتیجه آن بسیار در اعتیاد بدن حیاتی است. جالب اینجاست که خوردن شکلات هم همین نقطه را فعال میکند! شیرینی موجود و ترشح هورمونهای ناشی باعث می شود که شما نتوانید از گاز زدن به شکلات دست بردارید! تمام این هورمونها باعث تولید و درخواست بیشتر انرژی ، تمرکز و بالا بردن حرارت بدن میگردند. بعد از عروسی اگر دیدید عشق شما در حال خاموش شدن است سعی کنید هورمونهای خود را فعال سازید.با تغییر دکور ، تخت ، سکس جدید ، رقتار جدید و هر چیزی که بتواند مغز شما را راضی نگه دارد.

اگر وی فرد مورد نظر شما باشد دماغ شما زودتر خواهد فهمید !

آیا گاهی حس نکرده اید که این آقا که در کنار شما ایستاده و نمی شناسیدش را دلتان می خواهد ساعتها تماشا کنید! کنارش باشید و حس کنید که وی می تواند مرد شما باشد؟ باید از قوه بویایی خود تشکر کنید!

دلیل آن کاملا مشخصص می باشد. " زنان می توانند فردی را که حس میکنند از نظر ژنتیکی برای بچه دار شدن مناسب است را از دیگران با کمک حس بویایی براحتی تفکیک کنند " آیا می دانید مردان بزرگ دلفریب هیچگاه عطر نمی زدند و بوی بدن تندی هم داشتند! توصیه شخصی " از عطر برای پوشش عطر بدن خود هرگز و هرگز استفاده نکنید ". بوی بدن ( نه بوی عرق بدن ) یکی از کار آمد ترین سلاحهای مردان برای جذب کردن زنان است. بوی بدن حتی میزان قدرت تستسترون بدن شما را هم بنمایش می گذارد که زنان ناخواسته شما را فردی استوار میبینند. ژنتیک شناسان و متخصصان بویایی اذعان می کنند که زنان براحتی بدون اینکه حتی متوجه باشند از طریق بویایی قادر به شناسایی جفت ژنتیکی خود هستند. آنها عنوان می کنند که اگر پارتنر شما دارای خصوصیات بویایی شبیه به شماست فرزندان شما در معرض بیماریهای ژنتیکی هستند. آقایان بعد از خواندن این مقاله بخاطر بسپارند که دفعه بعد که برایشان سوال ایجاد شد که چرا فلانی آنها را به یک فرد ساده ترجیح داده است دلایل را کجا باید جستجو کنند! زنان بسیار عالی این پدیده را شناسایی میکنند و ژنتیک مناسب خود را حدس میزنند. آنها به شیوه جالبی محصولات ، هورمونها، میزان ، قدرت و گونه جنسی شما را حدس میزنند . به یاد بسپارید که ما همگی گونه ای از حیوانات هستیم و برای جفت گیری قوانین مشابه ای داریم. برای موفق شدن لازم است که قوانین طبیعی را دنبال کنیم و در بازی بی مورد دست نبریم

ازدواج شما را دیوانه نمی کند ، شما را عاقل نگه می دارد!

این تصور عمومی ، که زوجین بعد از ازدواج یکدیگر را تا مرز دیوانگی میبرند را از ذهن دور کنید! تحقیقات نشان داده که افراد بعد از ازدواج بسمت سلامت ذهنی و دورتر شدن از دپرسهای متفاوت قدم بر میدارند. خیلی از زنان یک رضایت عمیقی را بخاطر صمیمیت بعد از ازدواج بدست می آورند. احساس شیرین پناه داشتن و پناه دادن برای ذهن شما دارویی لازم است.

ازدواج شما را سالم نیز نگه می دارد.

اینکه سر مراسم ازدواج بله بگوییم تنها برای سلامت ذهن شما نیست. زوجهای ازدواج کرده - حتی اونهایی هم که همبستگی کمتری دارند - خیلی بیشتر از افرادی که ازدواج نکرده اند دارای سلامت جسمی هستند. طبق بررسیها آنها مقاومت و پایداری بیشتری در مقابل بیماریها و ویروسها دارند . در مورد بیماریهای قلبی نکته جالبی یافت گردید . اینکه قلب شما می داند شما خوشحال هستید یا خیر! پایداری آن و مقاومت آن با وضعیت ازدواج شما رابطه مستقیم دارد.

سعی کنید در عشق پیروز شوید .

کوتاه و مختصر - این چیزی است که شما را سالم نگه خواهد داشت.

عشق پدری را دریابید .

هیچ چیزی به اندازه اینکه پدری بچه تازه متولد شده خود را بغل کند وی را خوشحال نخواهد کرد و هیچ چیزی احساس افتخار را به پدری که شانه به شانه پسرش راه میرود را به وی نخواهد داد. در این شرایط حتی هورمونهای وی نیز تغییراتی خواهند کرد و وی را شادابتر نگه خواهند داشت. دکتر هلن فیشر اعلام میکند که این پدیده و ترشح بیشتر تستسترون در این شرایط را در حیوانات هم می توان مشاهده کرد که دارای چنین احساساتی گردند. پس سعی کنید که بچه هایتان را و پدرانتان را بغل کنید. زندگی امروز محدودیتهای بی جهتی را برای ما به ارمغان آورده که نباید گذاشت جای طبیعی برای خود بگیرد.بغل کردن باعث ترشح شدید هورمونها در بدن میگرد. این هورمونها باعث خواهند شد که فشارهای قلبی ، استرسها و حتی فشار خون تنظیم گردد.پس قوه محافظتی بدن رو فعال کنید.بغل کنید و بغل کنید.درنگ نکنید.

حیوانات نیز باعث ترشح هورمونهای نشاط آور در بدن می گردند.

تحقیقات نشان میدهد که خانواده هایی که دارای حیوانات خانگی هستند روحیه شادابتری دارا می باشند. غذا دادن و پرستاری و نگهداری از حیوانات خانگی برای اعضای خانواده مانند یک تحریک کننده بدن عمل می کند و بطور مداوم زیبایی های زندگی را برای آنها ترسیم میکند. زندگی با حیوانات و همچنین محیطهای طبیعی تماما باعث ترشح مداوم هورمونها نشاط آور در بدن خواهند گردد.

سکس شما را جوانتر نگه می دارد.

طبق مطالعات بیمارستان ادینبرگ اسکاتلند بروی 3500 نفر زوجهای با سابقه دریافت گردید که افرادی که در هقته چندین بار سکس دارند بسیار سالمتر و حداقل 10 سال جوانتر از افرادی نشان میدهند که هر 2 هفته یکبار سکس دارند. دلیل آن را نیز این یافتند که تستسترون آزاد شده در بدن مردان در طول ارگاسم باعث رشد بیشتر ماهیچه ها می گردد. در زنان استروژن ناشی از ارگاسم باعث شفافیت و نرمی پوست ، رنگ موها و برق چشمها می گردد.

فیلمها و رمانهای رومانتیک مرد را تحریک میکنند!

این طبیعی است که ماشین قدرتمند جنسی مرد بطور مداوم در حال ترشح و تولید هورمو ن جنسی است . بر خلاف زنان که اکثرا با حس لامسه و عشق شدیدا تحریک می شوند ، مردان توانایی دارند که براحتی با چیزهای مختلفی تحریک گردند. در نتیجه بر خلاف زنان که ممکن است در طول دیدن یک فیلم به محتوای احساسی آن توجه کنند ، مردان براحتی در اثر تحریکهای احساسی آماده ایجاد رابطه جنسی می گردند. پس برای تحریک مرد خود می توانید از این پدیده استفاده کنید و یا دفعه بعد که خواستید چنین تجربه ای داشته باشید مورد را بخاطر بسپارید و اگر قرار شد دیدن فیلم نصفه کاره بماند ، اینبار ممانعت نکنید!

سکس و عشق داروهای مخدر هستند!

باور نمی کنید؟ تحقیقات نشان می دهد که مواد و هورمونهایی که در طول سکس تولید می شوند قادر خواهند بود بسرعت باعث کاهش میزان درد و یا استرس گردند بطوریکه حتی تا مدتی ممکن است فراموش کنید که شما مثلا سردرد داشته اید! سکس از تحقیقات حتی نشان داد که تاثیر آن تا 10 برابر بیشتر از تاثیر والیوم در آرام کردن بدن می باشد

آیا مردان هم یائسه می شوند؟

آندروپوز یا یائسگی در مردان یک فرآیند طبی سالمندی و یک موقعیت فیزیکی شبیه یائسگی در زنان است که در سن 45 سالگی به بعد بروز می ‌کند.در این فرآیند سطح هورمون تستسترون که یکی از اصلی ‌ترین هورمون ‌های مردانه (آندروژن ‌ها) است به طور پیوسته کاهش می ‌یابد
و مرد علایمی‌ نظیر گرگرفتگی، افسردگی و تغییرات خلق و خوی را تجربه می‌ کند.
علاوه بر فرآیند طبیعی سالخوردگی و افزایش سن عواملی نظیر برخی از بیماری‌ های قلبی، استفاده طولانی مدت از برخی داروها، افسردگی، چاقی که بر تولید هورمون تستسترون تاثیر دارند می ‌توانند آغاز کننده زودرس آندروپوز باشند.
در تاریخ پزشکی همواره سخنانی در مورد یائسگی مردان میانسال یافت می ‌شود و اولین بار لفظ آندروپوز توسط اچ هالفورد(1813) و سپس توسط ای وارنر(1930) مطرح گشت و بیان شد تعدادی از مردان یک دروه یائسگی شبیه به آن چه در زنان است با یک شدت کمتر ولی با تداوم بیشتر را تجربه می ‌کنند.
در این زمینه تئوری هایی نظیر تئوری بیولوژیکی و تئوری روانی - اجتماعی مطرح گشت که به ترتیب بیان می ‌دارند که تغییرات فیزیکی در مقدار هورمون‌ های مترشحه بدن نقش دارند و سیستم روانی - اجتماعی و فشارهای روانی ایجاد کننده آندروپوز هستند.
عللی نظیر از دست دادن اشتیاق به کار مانند اخراج از کار، تغییرات ناگهانی در همسر، از دست دادن فرصت‌ های مناسب در زندگی و ناتوانی جسمی‌ اثبات کننده این تئوری‌ هستند.
تفاوت های یائسگی در مردان و زنان:
* یائسگی در زنان به دلیل کاهش تولید هورمون استروژن است در حالی که در مردان به دلیل کاهش تولید هورمون تستسترون است.
* بر خلاف خانم‌ ها، مردان علایم مشخص نظیر کاهش یا قطع قاعدگی ندارند که ورود آن ها را به این مرحله نشان دهد.
* زنان در این دوره باروری خود را به طور کامل از دست می ‌دهند در حالی که مردان هرگز باروری خود را به طور کامل در طی آندروپوز از دست نمی ‌دهند.
* تولید هورمون کم می ‌شود ولی هرگز قطع نمی ‌گردد؛ گر چه ممکن است از میزان موفقیت باروری کاسته شود ولی با تولید اسپرم هم چنان به فرد اجازه داده می‌ شود فرزندان سالمی‌ را حتی در دهه 80 زندگی داشته ‌باشند.
علائم آندروپوز
با افزایش سن و کاهش تدریجی هورمون تستسترون یک سری از تغییرات جسمی‌ و روانی تحت عنوان سندرم پادام (PADAM Partial Androgen Deficit disorder in Ageing Men ) در بدن روی می ‌دهد.
اصلی‌ ترین علامت آندروپوز خستگی و بی حوصلگی است. افسردگی، خشم، افزایش تحریک ‌پذیری و کاهش فعالیت جنسی از بارزترین علایم آن است.
به طوری که 80 درصد مردان، مشکل کاهش تمایلات جنسی دارند. از دیگر علایم می ‌توان به تغییر در اندام ‌ها و کاهش توده ماهیچه‌ ای بدن، گرگرفتگی، کاهش لذت از زندگی، کاهش حافظه و سطح کارآیی، تکرار ادرار به خصوص در شب، یبوست، کاهش قد، ریزش مو و وجود دردهای استخوانی اشاره کرد.
نقش تستسترون در بدن:
همان طور که بیان شد علت اصلی بروز آندروپوز کاهش سطح تستسترون در بدن است.
تستسترون در بدن عهده دار دو نقش اساسی است:
1- مسئول توانایی عملکرد جنسی مردان نظیر تولید و آزادسازی اسپرم، داشتن رفتار جنسی نرمال و شروع فعالیت جنسی.
2- ویژگی‌ های جنسی ثانویه مانند توده ماهیچه ‌ای بدن، موهای بدن، بم شدن صدا و حالت بدن.
بر همین اساس می ‌توان گفت که کیفیت ژنتیکی اسپرم با افزایش سن کاهش می ‌یابد و حتی در درمان‌ های تلقیح داخل رحمی ‌مورد استفاده در نازایی، میزان زمان لازم برای دستیابی به یک حاملگی با افزایش سن به طور قابل ‌ملاحظه ای کاهش می ‌یابد.
لازم به ذکر است تستسترون در بدن به دو حالت آزاد و متصل به گلوبولین یافت می ‌شود.
رابطه بین هورمون استروژن و آندروپوز:
هورمون استروژن نوعی هورمون جنسی زنانه است که در دوران یائسگی زنان کاهش می یابد. تولید استروژن به مقدار کم در ساختار هورمونی بدن مردان، طبیعی است؛ چنان که زنان نیز تولید کمی‌ از تستسترون در بدن خود دارند.
بدن مردان می ‌تواند بخشی معینی از هورمون تستسترون را به استروژن تبدیل کند و در این میان از آنزیم آروماتاز کمک می ‌گیرد.
استروژن برای مغز مردان بسیار سودمند است و هر چه قدر مرد پیرتر می ‌شود تولید این آنزیم بالاتر می ‌رود ولی اگر سطح هورمون استروژن غیر قابل کنترل شود با اثرات مردانه هورمون تستسترون رقابت می ‌کند.
گفتنی است استروژن به شدت اثر تستسترون را کاهش می ‌دهد و این عامل باعث افزایش خطر حمله قلبی و افزایش رشد سلول های پروستات می ‌شود.
چاقی و آندروپوز:
در بسیاری از موارد، چاقی به خصوص در قسمت‌ های شکمی‌ به عدم تعادل هورمون‌ های مردانه نسبت داده شده است. سلول ‌های چربی حاوی تعداد زیادی آنزیم آروماتاز و استروژن هستند که در چربی تولید و ذخیره شده‌ اند؛ سلول ‌های چربی آنزیم آروماتاز را سنتنر کرده که سبب تغییر هورمون‌ های مردانه به استروژن می ‌شود. بنابراین افزایش چربی سبب می ‌گردد سطح هورمون استروژن افزایش ‌یابد.
تهدیدات زندگی مشترک در دوران آندروپوز:
* انجام کارهای خطرناک و مبالغه‌ آمیز توسط مرد تا بتواند مردانگی ‌اش را به خودش ثابت کند.
* مرد ممکن است افسرده، دچار شک و تردید و دلسردی و ناامیدی در زندگی گردد.
* ممکن است به طور موقت به دلیل شرایط مهم انگاشته شود و این حالت می ‌تواند فرد را به سمت خیانت در زندگی سوق دهد.
* طلاق
درمان آندروپوز:
آندروپوز همانند یائسگی زنان دارای درمان است اما متفاوت.
این درمان‌ ها عبارت هستند از:
درمان جایگزینی با هورمون تستسترون(TRT)، استفاده از تولیدات گیاهی، رژیم غذایی مناسب، حمایت‌ های روحی از سوی خانواده و داشتن خواب کافی و فعالیت‌ های ورزشی منظم.
درمان جایگزینی با هورمون تستسترون(Testosterone Replacement Therapy):
TRT از ابتدایی ‌ترین درمان ها در آندروپوز است و هدف آن برگرداندن سطح تستسترون به مقدار طبیعی است.
این درمان تاثیر بالایی داشته و از علایم آندروپوز به شدت می ‌کاهد. TRT به اشکال تزریقی، خوراکی و انواع ژل کاربرد دارد و در کل می ‌توان گفت علاوه بر داشتن اثر محافظتی بر روی بیماری‌ های قلبی، دیابت و کند ذهنی می ‌تواند میل جنسی را افزایش داده، قوای بدنی را بهبود بخشیده و قدرت ماهیچه‌ ای را افزایش دهد.
تولیدات گیاهی:
طبق تحقیقات انجام شده تولیدات گیاهی سطح تستسترون آزاد خون را افزایش داده و باعث ثبات آن می ‌شوند؛ در نتیجه از علایم آندروپوز می‌ کاهند.
همچنین این موارد به بدن کمک می ‌کنند خود تولید طبیعی داشته باشد بدون این که احتیاجی به جایگزینی با منبع خارجی داشته ‌باشد.
عصاره گزنه و آلوی آفریقایی دو گیاه مورد استفاده هستند. عصاره گیاه دارای منحصر به فرد ترین کارآیی است و در مورادی دیده شده است بهتر از سایر درمان ها جواب می ‌دهد.
رژیم غذایی مناسب:
با توجه به برخی از علایم آندروپوز موارد زیر توصیه می‌ شود:
در درمان گرگرفتگی بایستی از چای، قهوه، غذاهای پُرادویه و بسیار شیرین پرهیز نمود و از مایعات فراوان استفاده کرد.
در نوسانات خلقی به دلیل اختلال در سروتونین استفاده از حبوبات و غلات توصیه می ‌شود همچنین در مورد پوکی استخوان مصرف شیر، سویا، ماست کم چربی، ماهی آزاد، سبزیجات سبز رنگ و انجیر و در مورد بیماری ‌های قلبی مصرف غذاهای حاوی روغن امگا3 مانند روغن ماهی آزاد بسیار سودمند است.
نقش همسر در دوران آندروپوز:
برقراری یک ارتباط صمیمانه با همسر در این موقعیت یکی از اساسی ‌ترین مسائل است و مهم است که خانواده این ارتباط را حفظ کند.
راهکارهای زیر برای دستیابی به این ارتباط صمیمانه توصیه می‌ گردد:
1- سعی در فهمیدن احساسات و اهداف همسر
2- گوش ‌دادن به حرف‌ های همسر، گفتن حرف‌ های دلنشین و تحسین برانگیز و ایجاد دلگرمی
3- انجام مشورت در امور زندگی برای این که به همسر خود نشان دهد که تغییرات امروز در ازای کسب تجربه است.
4- عدم تقاضای چیزی که مرد را تحت فشار قرار دهد. (حذف هر عامل آزاردهنده)
5- کمک برای پذیرفتن این مطلب که برخی از اهداف دست نیافتنی‌ هستند.
6- برنامه ‌ریزی برای دوران بازنشستگی
7- انجام تفریحات سالم و مهیج
8- گذراندن اوقات بی کاری با دوستان و حتی پیدا کردن دوستان جدید
9- انجام مشاوره و معاینات جسمی
در نهایت این که آندروپوز فصلی طبیعی از زندگی یک مرد است. یک مساله درونی است که مرد باید آن را به عنوان یک واقعیت دوران میانسالی بپذیرد و بداند می‌ تواند به طور کامل نقش پدر و همسر را در طی یا بعد از دوران آندروپوز ایفا کند.
روی دیگر ماجرامحققان بر اساس یک بازبینی جدید خاطرنشان کردند که موضوع یائسگی در مردان یک افسانه است.
به گزارش سرویس بهداشت و درمان ایسنا، ‌پژوهشگران هشدار دادند: در حال حاضر هیچ مدرک علمی قطعی وجود ندارد که تایید کند این سندرم در مردان هم بروز می ‌کند. این در حالی است که محققان حدود یک دهه است که تصور می ‌کنند احتمال یائسگی در مردان نیز وجود دارد.
برخی معتقدند که این سندرم در مردان با افت سطح هورمون مردانه تستوسترون ارتباط دارد که به طور طبیعی با بالا رفتن سن رخ می‌ دهد. علائم این افت هورمونی نیز شامل کاهش توان جنسی، افسردگی و کاهش قدرت بدنی است. اما در واقع این افت هورمون در مردان خیلی به کندی صورت می ‌گیرد و بسیاری از مردان که ادعا می ‌کنند به این علائم مبتلا هستند در واقع سطح هورمونی طبیعی دارند.
علاوه بر این، تحقیقات نشان داده است که کاهش میزان تستوسترون می‌ تواند هیچ علائمی نداشته باشد.
روزنامه تلگراف در این باره نوشت: محققان هشدار می ‌دهند که استفاده از تستوسترون مصنوعی برای مقابله با این علائم هنوز سوال برانگیز و مشکوک است. بنابراین هورمون درمانی در مردان مُسن بدون علائم یا بدون کاهش قابل ملاحظه هورمون تستوسترون به هیچ وجه توصیه نمی ‌شود.