من، ستاره و ریحانه
12 سال پیش در رشته پزشکی قبول شدم اونم تو یه شهر دیگه دور از پدر و مادرم اما باز خوب بود پدربزرگ و مادر بزرگم نزدیكم بودن…به بابام گفتم که می خوام یه طبقه آپارتمان داشته باشم تا خوب درس بخونم آخه میدونی که تو پزشکی حسابی باید درس خوند و تو خونه مادربزرگ هم نمیشه و بابام هم قبول کرد اما تا اومدیم یه طبقه آپارتمان بخریم من ترم اولم رو تو خوابگاه بودم. زندگی من تو خوابگاه یه تجربه جدید بود که اگه تا اون سال هنوز نمی دونستم کجام رو می مالونم و اون حس چیه و اصلا چه شکلیه؟! دنیای شناخت بدنم به رویم باز شد و چه قدر اون لحظات شیرین بود ، دیگه لازم نبود برا اون حس برم دوش بگیرم. حس کنجکاوی من و هم اتاقیام که همشون بچه های خوبی بودند این امکان را بهم داد که ذهنم نسبت به بدنم بازتر بشه … تو اون اتاق سه نفر بودیم: من ، ستاره و ریحانه که هر سه دانشجوی پزشکی بودیم و هر سه هم ترمی. اون روز رو یادم نمیره ، تازه از حموم بیرون اومده بودم و حوله رو دورم پیچیده بودم ، وقتی تو اتاق رفتم ستاره تنها تو اتاق نشسته بود و داشت درس می خوند. ستاره بلند شد و گفت سرما نخوری و سشوار رو برام آماده کرد تا موهام رو خشک کنم. اومد جلو تا حوله رو ازم بگیره که گفتم: نه! بهتره حوله دورم باشه. گفت: نکنه لباسات رو نپوشیدی دختر! سرما می خوری … بیا لباسات رو تنت کن تا سرما نخوردی … ستاره لباسام رو که رو تخت بود برداشت و برام اورد و به زور حوله رو از دور تنم برداشت. دستم رو رو سینه هام گذاشتم که نبینه و خجالت کشیدم که ستاره گفت: مریم! چه تن خوشگلی داری ، چقدر سفیدی و خنده ای کرد و کرستم رو داد دستم تا دستم رو از رو سینه هام برداشتم تا کرستم رو بگیرم با انگشتاش یه نشگون کوچیک از نوک پستونم گرفت و شروع کرد با اون دستش اون یکی پستونم رو مالید و دهنش رو اورد جلو و شروع به خوردن پستونم کرد. حس خوبی بود. نتونستم اعتراض بکنم و آروم انداختم رو تخت و کنارم خوابید و آروم پستون هام رو می خورد ، دیگه داشت آبم از وسط پام بیرون می ریخت ، آهم بلند شده بود، آروم بین دو پستونام رو لیس زد و اومد پایین و آروم آروم تا نافم رو لیس میزد به نافم که رسید همینطور که با دو تا دستاش سینه هام رو می مالید و وسط پاهام دراز کشیده بود زبونش رو تو نافم می تاپوند و من هم تو احساسم به اوج رفته بودم که اومد پایین و شروع کرد با دستش کسم رو مالوندن و من هم به خودم می پیچیدم که ستاره گفت: مریم جون اینقدر حرکت نکن تا یه حال اساسی بهت بدم که زبونش رو گذاشت رو کسم و از پایین به بالا می لیسید. ستاره خوب می دونست کجا رو باید بماله …اون روز برا اولین بار بود که اسم چوچول رو یاد گرفتم و بهم گفت اینجا رو وقتی میمالی خیلی حال میده و کلی برام لیس زد که ناگهان اون احساس به اوج خودش رسید و من هم آه بلندی کشیدم ، وقتی فهمید خوب ارضا شدم ، گفت حالا نوبت توست و لخت شد و خوابید رو تخت ، من هم که تا حالا کس ندیده بودم! و هنوز هم نسبت به بدن خودم آگاهی نداشتم فوری رفتم وسط پاهاش و با دقت نگاه کردم. وای کس این شکلیه! یادمه قبلا وقتی تو آینه به وسط پام نگاه کرده بودم به این خوبی ندیده بودم. و من هم شروع کردم همون کارهایی که ستاره باهام کرد ، کردم. اولش وقتی آبش رفت تو دهنم یه حالی شدم ، خوشم نیومد ولی ازم خواست ادامه بدم و کم کم عادت کردم و اونقدر برام خوشمزه شد که الان هم که پزشکم اگه تشنه ام بشه ، دلم میخواد یه آب کس حسابی بخورم .وقتی ستاره هم ارضا شد شروع کردیم با هم لب گرفتن ، لب های آبداری که بعد از اون سکس حسابی سر حالمون اورد و دلمون خواست دوباره ارضا بشیم. من همینطور که لب تخت خوابیده بودم ، ستاره دو تا پاهام رو از هم باز کرد و نشست وسط پاهام جوری که کسامون روبروی هم قرار گرفت و شروع کردیم که کسامون رو بهم بمالیم. صدای آه هر دومون بلند شده بود و من تازه اون موقع لذت واقعی سکس رو فهمیدم. به ستاره گفتم: من فکر می کردم تا دخترم و ازدواج نکردم نمی تونم لذت سکس رو بفهمم ولی تو امروز به من یاد دادی که چطور می تونم از زندگی لذت ببرم. دیگه دلمون نمی خواست لباسامون رو بپوشیم که ستاره به من گفت: اگه بخواهیم راحت باشیم باید این موضوع رو با ریحانه هم در میان بگذاریم که بهش گفتم: من می ترسم ، چون ریحانه یه دختر چادری بود و همین هم من و ستاره رو به وحشت می انداخت ولی ستاره گفت که باید با احتیاط عمل کنیم ولی ریحانه چه چادری باشه چه نباشه بالاخره یه دختره و اونم احساس داره و به نظر ستاره ، ریحانه هم میتونست از سکس لذت ببره.آره! اون روز تا عصر تا قبل از اومدن ریحانه ، من و ستاره چندین بار به اوج لذت جنسی رسیدیم که بعدها فهمیدم به این اوج لذت میگن ارگاسم. من و ستاره به نوبت خوابیدیم و اطلس آناتومی را جلومون باز کردیم و تک تک اعضای کسمون رو که جزء مهمی از بدنمون بود و هیچکس به ما یاد نداده بود که اینها چیه ، تک تک یاد گرفتیم. فهمیدیم چوچول همون کلیتوریس است و قسمت حساس کس همینه و با مالیدن کلیتورس میشه به ارگاسم رسید. اون شب وقتی ریحانه اومد ، من و ستاره مرتب در مورد آناتومی دستگاه تناسلی زن صحبت کردیم و با اطلس اون رو دقیق مطالعه کردیم و ریحانه هم توی بحث ما شریک شد. من و ستاره هم مرتب با جکامون سعی می کردیم ریحانه رو هم تحریک کنیم که در همین حین ستاره از پشت سر ، دستاش رو رو پستونهای ریحانه ماید و او رو تحریک کرد و ریحانه هم که انگار بعد از تمام این بحث ها کلی حشری شده بود راحت خودش را در اختیار ستاره قرار داد و ستاره آروم ریحانه رو لخت کرد و شروع کرد به مالیدن بدن ریحانه و آروم آروم شرتش رو هم در اورد و شروع به خوردن کس ریحانه کرد. صدای آه ریحانه هم بلند شده بود و دیگه شبیه به جیغ بود تا آه! من هم نشسته بودم و درحالیکه با یه دستم پستونم رو و با یه دست دیگم چوچولم رو می مالیدم ، نگاهشون می کردم. راستش نگاه کردن به یه سکس هم کلی حال میداد. اون شب ستاره به من و ریحانه گفت ، به دخترهایی که با هم حال کنند میگن لزبین یا هم جنس بازی زن با زن. راستش من و ریحانه از لزبین کلی خوشمون اومد ، چون هم خطری برامون نداشت و هم به اوج لذت جنسی می رسیدیم.اون شب تجربه یه سکس سه نفره رو هم کردیم. من وسط اتاق در حالیکه دوتا پام از هم باز بود خوابیدم و ستاره هم وسط دو تا پام نشست و شروع به خوردن کسم کرد و ریحانه هم به حالت نیمه نشسته روی صورتم قرار گرفت و در همون حال من هم کس ریحانه رو می خوردم. واقعا با شکوه بود ، دیگه صدای آه بگوش نمی رسید ، فقط جیغ های کوتاه من و ریحانه بود. اون شب تا نزدیکای سحر مرتب جاهامون رو عوض کردیم و بارها و بارها به ارگاسم رسیدیم...
برچسبها:
من، ستاره و ریحانه