با سلام.اسم من حميده و داستانی رو که براتون ميگم کاملاً واقعيه.من تو کشور آمريکا و شهر سن ديگو زندگی ميکنم و با خيلی از ايرونيای اينجا آشنا هستم به خصوص زنا و دخترای ايرونی. اين داستانم مربوط ميشه به سکس من با يه زن شوهر دار به اسم شهرناز.يه روز بالاخره شهر ناز با يه بهونه کاری شوهرشو کير کرد و اومد خونه من.اين شهرناز خانوم ما يه شوهر خيلی سخت گير داره که فقط کارش گرفتن آمار اين بيچارس. يادمه داشتم ميکردمش که اين شوهر احمق هر ده دقيقه يه بار زنگ ميزد شهرنازم همينجور که کير من تو کسش بود خيلی عادی با تلفن حرف ميزدمنم از اين همه قدرت فيلم بازی کردن اين دختر هم خندم گرفته بود هم برام فوق العاده جالب بود. خيلی وقت بود کس با هيجان! نکرده بودم!!شوهره هی زرت و زرت زنگ ميزدو تا مرتيکه کسکشقطع ميکرد شروع ميکرد به التماس که محکمتر بکن و از اين حرفا ده دقيقه بعد دباره مرتيکه کونی با زنگ زدنش مزاحم کس دادن شهرناز ميشد اونم هی به شوهرش ميگفت داريوش جون زود ميآم خونه.الان ميرسم در خونه دوستم.الان تو ماشينم و ازاين کسشرا.بعد که مرتيکه تلفنو قطع ميکرد.کيرم از تو کسش در مياوورد و همچين با ولع ساک ميزد که به کلفت ترين شکل ممکن! درش بياره و بازم ميکرد تو کس.داغ و کوچولوش که همتون حسرتشو ميکشين.اينم از داستان کوتاه امروز ما. يادتون باشه هر چی به زنتون بيشتر سخت بگيرين با کس دادن بيشتر دل امثال منو شاد ميکنه و دل خودشو خنک! با تشکر از همه مردای سختگير و بد اخلاق يا پولدار و سن بالا که زنای جوونشون با بهترين سرويس ممکن از کير امثال من پذيرايی ميکنن