مثنوی
نیستم ملا ولی بی دین نیم .... صدهزاران شکر آن و این نیممن نه دانشمندم ونه احمقم .... نه خر وگاوم نه اسب ابلقمگر نیم از بهر کسها چون هویج .... نیستم از خایه مالان بسیجرندم وشوخ و نظرباز جوان .... بی سبب نامم نگشته شارلاتان25 سال است سن من تمام .... فاش گویم عمر خود کردم حراماز همان آغاز دوران بلوغ .... کرده ام من کارهای بی فروغالکل وویسکی و ودکا خورده ام .... جنده درماشین بابا برده امکرده ام انگشت در کون رفیق .... می کنم این کار راخوب ودقیقدختر همسایه را دادم به گا .... وای برمن بود امانت پیش مادخترک را دور از چشم پدر .... با دو بوسه کردم از راهش به درجنده بود وجنده ترشد بعد ازآن .... روزوشب دراین مکان وآن مکانگفتمش بس کن که ما اندر غمیم .... تو بیا اندر صراط مستقیمگفت این وضعی که اکنون حاصل است.... باعثش آن بوسه ناقابل استبعدازآن گلبوسه ها ای گل پسر .... من نمی خواهم بکارت را دگرمن زتو یک چیز می خواهم کنون .... راه اندازی زپایم جوی خونسکس بعد از بوسه می گردد مباح .... راه این کس را بکن تو افتتاحگفتمش این کار را ازمن نخواه .... زان دوبوسه روسیاهم روسیاهگفت تخمش را نداری ضدحال ؟ .... گفتمش شو تخم ما را بی خیالگفت باشد آرزوی هر پسر .... گفتمش نه هر پسر هر کله خرگفت با من ناز کمتر کن عزیز .... گفتم اورا خاک بر فرقم مریزگفت می ترسی که از کس کردنت .... من شوم روزی وبال گردنت ؟گفتمش تو فکر کردی بازی است ؟ .... کار ساده مثل دکتر بازی است ؟گیرم اصلا کله خر داشتم .... پرده را ازراه کس برداشتمگر شود فردا یهو کیر تو راست .... بچه ای زایی و گویی مال ماستگر کنم من کون خود را منفجر .... آنزمان گویی مکن تو زروزرتو به من دادی دو بوسه رایگان .... من به گه خوردن فتادم بعد از آناینزمان گویی بکارت را بگیر.... کن رها کس را بیا جانم بگیرگفت دختر حرف من را گوش کن .... بی تعارف کیر خودرا توش کنبعد چند تا سکس شیرین چون عسل .... من دوباره می کنم کس را عملدکتری دیدم رویم اندر برش .... می کند از روز اول بهترشگفتم از روی غضب آن لوس را .... می کنم آن دکتر دیوس راگو به دکتر کیر درآن مردی ات .... ریدم اندر مدرک پی اچ دی اتدکتری و پرده دوزی می کنی ؟.... از ره کس کسب روزی می کنی؟کیر یک دنیا به هر چه بدترت .... پرده دوز از بهر کس دخترتگفت تو کافور حتما خورده ای .... آبروی مردها را برده ایهر چه رشتم پنبه کردی ای پسر .... من نمی باشم برایت دردسرمی کنم حرف ترا گوش ای بلا .... لیک باید کام من سازی رواناگهان او تاپ خودرا پاره کرد .... خویش را همچون زن بدکاره کرددکمه شلوار او چون باز شد .... شرت او تنها کلید راز شدمی کنم از تو سوال ساده ای .... ماه را در شرت و کرست دیده ای ؟دختر آرام بر پایم نشست .... حلقه زد بر گردن من هردودستگفت از تن دربیاور پیرهن .... گفتمش داری هوای کیر من ؟گفت می خواهم کنم یک سکس خوب .... از عقب این بارمیخت را بخوبگفتم این را زودتر می خواستی .... از زمان سکس کم می کاستیکون تو عشق است و چون زنجیر پاست .... اینچنین کون باب میل کیر ماستمن زشوقش فارغ از عالم شدم .... لخت همچون حضرت آدم شدمسوتین را چونکه یارم باز کرد .... مثنوی سکس را آغاز کردسینه های قوس داروتاب دار .... چون دو لیموی بهشتی آب داروصف نوک سینه اش ناید به حرف .... چون دوخال قهوه ای بر سطح برفشرت را با دست از پایش کشید ... پرده حجب و حیای من دریدشهوت خوابیده ام آمد به ذوق .... حلقه زد بر چشم کیرم اشک شوقکون او همرنگ مرجان وصدف .... کیر من بگرفته کون او هدفکس میان پای او چون قلب من .... قلب من در شرت افتاده چو انمی کنم من شعر خودرا مختصر .... چون رسیدیم هردو بر اوج حشرکردمش دولا و قنبل کرد او .... گفتم اورا شل بکن شل کرد اوبا کمی تف کون او آماده شد .... سختیش با اندکی تف ساده شدهمچو افعی در پی تعقیب موش .... کیر با زور زیادی رفت توشجیغ ودادش رفت بالا ناگهان .... زود بگرفتم به دست خود دهانکیر در کونش فرو شد بی حساب .... همچو در سوراخ سوزن یک طنابچنگ می زد بر زمین و برهوا .... گفتمش ای شوخ چشم خوش اداگو به من حال تو در این زیر چیست ؟ .... باز هم گویی که کیرت کیر نیست ؟رو به آن دکتر ز قول من بگو .... تا کند سوراخ کونت را رفوگفت حرفی بس عجیب آن دخترک .... از کلامش خورد مغز من ترک\" گردرآوردی تو فریاد مرا .... پیش چشم آوردی اجداد مرا \"\" کون تنگم را اگر کردی گشاد .... رحم و شفقت را اگر بردی ز یاد \" ( شفقت = مهربانی )\" آب دیگر از سرما در شده .... لیک وضع حال تو بدتر شده \"\" پیشتر بودی به دو بوسه اسیر .... اینزمان هستی اسیر کون و کیر \"\" باز هم وجدان تو درگیر ماست .... آری آری تلخ باشد حرف راست \"این حقیقت سوت می زد در سرم .... راست شد مو بر تمام پیکرمرفته بودم ابرویش سازم درست .... چشم او را کور کردم من نخسترفته بودم تا نصیحت سازمش .... کیر خود مالیده بودم بر درشاو گذشت و قصه اوهم گذشت .... رید باید بر سر این سرگذشت
برچسبها:
مثنوی