مينو

يك روزمي خواستم برم خونه مادرشوهرم ، آخه شوهرم ماموريت بود و حوصله ام سررفته بود . به خونه مادرشوهرم كه رسيدم با كليدي كه داشتم در رو باز كردم . به نظر اومد كه خونه كسي نيست به همه جا سر زدم ، ديدم كه همسر خواهرشوهرم (آرش ) در اتاق نشيمن روي زمين خوابيده است . به همه جا سركشي كردم و از همسايه بالا پرسيدم كه مادرشوهرم كجاست ، اون گفت كه براي مهماني به خونه دايي رفتند و شام اونجا هستند . تعارف كرد كه برم خونه اونها من هم گفتم كه مزاحم ميشم . برگشتم خونه و به اتاق آرش سر زدم ، خواب خواب بود . آرش خوش تيپ و خوشگل ، بلند قد هست و من خيلي دوست داشتم كه با اون سكس كنم اما فرصت نمي شد . تو اين حال به فكرم افتاد كه به آرزوم برسم . زود دربها رو بستم و لباس خودم رو در آوردم و درحالي كه مي ترسيم كه چه عكس العملي داشته باشد و آيا به شوهرم . فاميل بگه يا نه ، به اون نگاه مي كردم . آرش در خانواده فردي رازنگهدار بود اما نمي دونستم چه عكس العملي خواهد داشت .خيلي دو دل بودم تا اينكه تصميم گرفتم برم بغلش بخوابم تا خدا چه خواهد . لخت لخت رفتم و پتو رو بالا كشيده و رفتم و درازكشيدم . كمي ترس داشتم اما نمي دونم چي شد كه بغلش كردم و يه لب از اون گرفتم . بدون اينكه چشمش رو باز كنه اون هم از من لب گرفت و بغلم كرد تا منو لمس كرد ، چشمش رو باز كرد با ديدن من تعجب كرد ، زود گفتم آرش دوست دارم و يه لب خوشگل ازش گرفتم . اون گفت بد مهنوش خانم . اما من لب مي گرفتم و بدنش رو مي ماليدم تا اينكه اون هم يه لب فراموش نشدني از من گرفت . فهميدم كه راضي شد . گتم كسي خونه نيست ، لباس رو دربيار . آرش تمام لباس خودش رو در آورد . تودلم گفتم خوش بحال خواهرشوهرم كه با چنين بدني هر شب همبستر ميشه . با تمام وجود بغل كردم و اون هم منو بغل كرد .بعد از لب گرفتن زياد ، من كيرش رو لاي پام گذاشتم و اون هم باسنم رو مي ماليد و با انگشتش فشار مي داد .آرش رفت پايين تر و شروع به ليس زدن گردن ، ناف ، لاي پام ، كوسم كرد . من تو اوج لذت بودم و جيغم ياش يواش بلند مي شد . آرش با مهارت خاصي ليس مي زد . بعد از ليس زدن روم خوابيد و پاهام رو از هم باز كرد و كيرش رو يواش به داخل كوس فرستاد . خيلي لذت داشت ، فراموشم نمي شه . كيرش تو بود و گردن و لاي گوشم رو ليس مي زد . لبش خيلي داغ بود و حال بيشتر مي داد . بعد از چند بار جلو و عقب رفتن و تلمبه زدن ، از من پرسيد كه آيا از پشت راضي هستم يا نه . من هم كه از خدام بود گفتم باشه .به پشت خوابيدم اون هم لاي باسنم رو باز كرد و شروع به ليس زدن كرد . وسط كونم خيلي حال مي داد . وقتي خوب وسط كونم رو ليس زد و با آب دهنش خيس كرد يه بالش گذاشت زير شكمم و كيرش رو يواش يواش كرد تو كونم . من چون قبلا” با شوهرم از پشت سكس داشتم زياد اذيت نمي شدم . اما آرش خيلي حال مي كرد . از كردن و آه و ناله اش معلوم بود . مي گفت فدات بشم مهنوش ، باسنت خوشگله ، نرمه ، سفيده ، تو فاميل تك به جونم ، به آرزوم رسيدم مهنوش و…………. بعد از چند بار تلمبه زدن مي خواست بيرون بياره كه نگذاشتم و با دستم كمرش رو گرفتم و اون هم هرچي آب داشت ريخت تو كونم . خيلي خوشحال بود همش منو ليس مي زد و از من تشكر مي كرد . تازه فهميده بودم كه خواهرشوهرم اصلا” بهش از پشت حال نمي داده و اون هم آرزو داشت كه از پشت منو بكنه . وقتي همه آبش ريخت و روم خوابيد . دم گوشم گفت كه هميشه باسنم رو ديد مي زده و آرزوش بود كه يه روز اونو بكنه و امروز به آرزوش رسيد . من هم كه خيلي دلم مي خواست كير آرش رو ببينم و حال كنم به آرزوم رسيدم اما آرش بيشتر از من .من پاشدم و لباس ام رو پوسيدم و با يه بوس خوشگل از اون خدا حافظي كردم و اون خوابيد و من رفتم به خونه همسايه و تا اومدن مادرشوهرم اونجا بودم . از اون روز به حالا آرش يه نگاه خاص به من مي كنه و مي دونم و وقتي تنها هستيم مي گه كه هيچ وقت مثل اون روز حال نكرده بود